سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): سید مصطفی علوی بهتازگی و با هدف اشاعه فرهنگ حمایت از کتاب و ترویج کتابخوانی چندین جلد کتاب با قیمت بیش از ۱۵ میلیون تومان به کتابخانههای قزوین اهدا کرده است.
وی که نام او بیشتر با امامزاده پژوهی معتقد است اگر فرهنگسازی صحیح صورت بگیرد، میتوان بسیاری از هزینههایی که برای مراسم شخص متوفی انجام میشود را به موضوع کتاب اختصاص داد و با این کار نیک، از تشریفات بیمورد جلوگیری کرد. آنچه در ادامه میخوانید حاصل گفتوگو با این نویسنده است که از خاطرتان میگذرد.
در ابتدا بگویید اهدای کتاب به کتابخانههای استان قزوین با چه هدفی انجام شد؟
گفته شده اهدای کتاب، اهدای دانایی است. اهدای خرد و اندیشه است و تزریق شور و شوق و امید بر پیکر جامعه به شمار میرود. تزریق نور است در تاریکی و این عمل خداپسندانه، از جهل و خرافه و خودپرستی و خود برتربینی و ظلم و ستم و دیگر آزار جلوگیری میکندو حدّ و حدود هر شخص را برای او نمایان میسازد.
بسیاری از ناهنجاریهای جامعه را میتوان با ترویج کتاب و فرهنگ کتابخوانی به حداقل رساند. میتوان با این حرکت زیبا، از خشم و عصبانیت و نامرادیها و نامردمیها کاست. جامعهای که کتاب دغدغهاش نباشد، رشد نخواهد کرد و شکوفا نخواهد شد ولو زیر پای شهروندانش خودروهای لوکس باشد و در کاخهای زیبا مسکن گزیده باشند. نیّت و هدف بنده از این اقدام که خیلی سال است مشغول به انجام آن هستم، پیوند و دوستی بیشتر مردم با کتاب و ترویج و فرهنگ کتابخوانی و کتاب گستری است و در این راستا به لطف الهی قدمهایی برداشتهام که الحمدلله کارساز و کارگشا بوده اند.
به عنوان یک نویسنده، جامعه بدون اعتنا به فرهنگ کتابخوانی را چگونه توصیف میکنید؟
این جامعه، مُرده و خاموش و بیحرکت است و نمیتواند ایده و فکر مناسب تولید کند. این همه خودخواهیها و زیاده طلبیها، فرو رفتن در دنیا و چشم و هم چشمیها و خود علامه پنداریها حاصل بیمهری به کتاب و دوری از اوست.
کمتر دیده شده که یک فرد فرهنگی، کتابدوست و اندیشه ورز به سمت و سوی اعتیاد و فساد، طلاق و جدال با والدین و قهر از خانه و امثالهم روی آورد. البته مسائل دیگری هم در بروز این زخمها و ناهنجاریها دخیل هستند و نظر جامعه شناسان خبره و کاربلد را طلبد.
به نظر شما برای ترویج فرهنگ اهدای کتاب چه کار باید کرد؟ ایدهای برای این موضوع دارید؟
همچنان که مستحضرید در جامعه ما اگر خدای ناکرده عزیزی از دست برود، تازه اول بدبختی و عزاست چرا که باید بر اساس فرهنگ رایج و غلط و چشم و همچشمیهایی که هست بساط ناهار و شام صدها نفر را تدارک دید و میلیونها تومان پول زبان بسته را تلف کرد. اهدای تاج گلهای سنگین و رنگین و پرهزینه، سنگ قبرهای آنچنانی، مداحیهای پر خرج و … که هیچکدام سودی به حال فرد فوت شده ندارند و آداب و رسومهای نادرست که تعداشان کم نیست جلوی پای فرد صاحب عزا قرار میگیرد که راه گریزی از آنها ندارد. میدانیم که بیشتر این آداب و رسوم غیر شرعی و وارداتی هستند و مراجع و بزرگان ما آنها را قبول ندارند و در شرع مطهر اثری از آنها نیست. هر تاج گل، هزینه دو- سه هفته زندگی خانوادههای مستمند را تامین میکند.
با یک شاخه گل هم میتوان عرض ادب و تسلیت گفت البته اگر مقصود دیگری در سر نداشته باشیم. اخیراً در یک اقدام زیبا و خداپسندانه، چند نفر از دوستانم هزینه مراسم صباح مزار و سوم و پنجم و هفتم و چهلم عزیزانشان را صرف خرید کتاب و اهدا به مراکز فرهنگی کردند و قسمتی را هم به میهمانان و آشنایان خود تقدیم کردند.
کتاب هایی که اخیراً به کتابخانههای قزوین اهدا کردید چه موضوعاتی دارند؟
دفعات پیشین، دهها جلد کتاب در زمینههای مورد نیاز جامعه به کتابخانههای عمومی استان قزوین تقدیم کردم. اما این بار چون کتاب جدید بنده تحت عنوان «خورشید قزوین» از تنور چاپ بیرون آمده بود با مشورت دوستان همدل و همراه، بر آن شدیم که این کتاب را ترویج کنیم و خدمتی به میراث مذهبی و فرهنگی شهرمان نموده و موجبات رضایت و خشنودی آقا امام رضا (ع) را هم فراهم آوریم.
کتاب «خورشید قزوین» شناختنامه حضرت امامزاده حسین (ع) فرزند بلافصل سلطان خراسان، آقا امام رضا (ع) ملقّب به «شاهزاده حسین» است و همچون نگین تابان بر شهر ما میدرخشد و بیش از ۱۲۰۰ سال است که بر سر مردم ولایتمدار و کهن شهر مینودری قزوین نور و کرامت و زندگانی میبخشد و از گرفتاران و دردمندان و بیماران، دستگیری و شفاگری مینماید.
سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): در زمانهای که شاعران کمتری جنبههای مختلف زندگی را سوژههای شعریشان قرار میدهند، یک شاعر جوانی هرکدام از شعرهایش توصیفی از یک گوشۀ زندگی و عاطفه و زنانگی است.
مهرنوش ایزدپرست، متولد شهرستانی در اطراف شیراز به نام خرامه که تا مقطع دیپلم را در این شهرستان گذرانده و تحصیلات مقطع لیسانس و کارشناسی ارشد را در استانهای هرمزگان و کرمان به پایان رسانده است. هم اکنون هم حدود ۲۰ سال است که ساکن بندرعباس و همجوار خلیج همیشه فارس است.
او تعداد زیادی شعر سرودهاست و قالبهای ابتدایی که شروع به سرودن کرده غزل، چارپاره دوبیتی، رباعی و مثنوی بود که به تدریج به سمت نیمایی کشیده شده و الان هم سالهاست که تخصصی شعر سپید مینویسم. او معتقد است در کل هنوز هم فکر میکند قالب لباسی هست که کلام شاعرانه بر تن می کند و اصل درونمایه، جهانبینی، جان کلام شعر و چگونگی بیان آن است.
ایزدپرست، عناوینی نظیر برگزیده جشنواره بین المللی شعر رضوی ۱۳۸۷، مقام دوم جشنواره دفاع مقدس ۱۳۸۷، مقام دوم جشنواره دفاع مقدس ۱۴۰۰، برگزیدگان جشنواره ایلات و عشایر فارس ۱۳۹۹، مقام اول جشنواره منطقه ای نبوی ۱۴۰۱، شایسته تقدیر جشنواره ادبی وقف چشمه همیشه جاری ۱۳۹۹، مقام اول جشنواره ملی رو به سپیده ۱۴۰۳ همچنین داوری جشنواره شعر استانی «تا دریا» ۱۴۰۰ و داوری جشنواره شعر بسیج در سال ۱۴۰۱ را در کارنامه دارد.
چه چیزی موجب موفقیت یک شاعر می شود؟
بسیاری از عوامل در موفقیت یک شاعر نقش دارند اماعمده موفقیت یک شاعر را نبوغ و خلاقیت خود شاعر رقم میزند. قطعاً مطالعه، محیط خانواده، اطرافیان، منبع الهام شاعر و … تاثیرگذارند اما شاعر باید در ذات خودش شاعرانه زندگی کند تا موفقتر باشد. شفیعی کدکنی تعریف دقیقی درباره شعر دارند که، «شعر گرهخوردگی عاطفه و تخیل است که در زبانی آهنگین شکل گرفته است.» گمان می کنم اگر کسی معنای دقیق شعر را در هنگام نوشتن شعر رعایت کند موفق خواهد بود.
شاعری که شما را الهام میدهد و تأثیرگذار بر شعرتان بوده است، کیست؟
اگر بخواهم فقط نام یک یا چند شاعر را بگویم قطعاً بی انصافی کردهام، ادبیات فارسی بر شانههای بزرگانی ایستاده که هر کدام نقش بی بدیلی در رساندن این فرهنگ به ما داشتهاند اما هر شاعری در درون خودش میتواند تمایل به خواندن شعرهای یک یا چند شاعر را بیش از بقیه داشته باشد. من از شاعران نوگرا شعر های فروغ، اخوان، سهراب و شاملو و از ادبیات کلاسیک هم غزل های سعدی و منزوی رو بیشتر از بقیه دوست دارم.
درباره مجموعه اشعارتان بگویید.
بله مجموعه شعر اول من «محاق» هست و زمستان ۱۳۹۹ چاپ شد. مجموعه دومم هم در حال ویرایش و آماده شدن برای چاپ هست. البته در چند مجموعه شعر گروهی مختلف هم تعدادی از آثار بنده در کنار آثار دیگرشاعران چاپ شده از جمله مجموعههای درکوی می فروشان، برکه و باران، کوچه های شهدایی و جنوبگان شعر امروز و...
شما مسئول روابط عمومی اوقاف هرمزگان هستید. شغل شما تا چه حد در شعرهای شما مؤثر بوده؟
به نظرم شعر من و نویسندگی من در شغلم بیشتر موثر بوده است. شاید خیلی بیشتر از آنکه یک شغل و حرفه بر یک هنرمند یا اینجا بگوییم یک شاعر تاثیر بگذارد، باید قویاً بگویم این شاعر است که بر آن شغل، فضای شغلی و انسانهایی که با آن شاعرِ شاغل در ارتباط و تعامل هستند تاثیر می گذارد. و این تاثیر و تفاوت هم در موضوعات ظاهری محیط کار مشخص است مثل وجود تعداد زیادی کتاب یا گل و گیاه یا هر اثری که زیبایی هنری و بصری داشته باشد و البته قلم و دفتری که باید همیشه در دسترس باشد و هم روحیات و خلقیات یکشاعر در هر شغلی که باشد مطمئناً ظرافتها و حساسیتهای خاص خودش را دارد و مشخصاً در تعامل با دیگران مهربانانه تر، نرمتر و عاطفهمندتر است.
چگونه میتوان همزمان شاعر خوب و کارمند موفقی بود؟
به نظرم آگاهی عنصری است که همزمان میتواند در هر دو شاخه کمک کند. داشتن برنامه و نظم هم تا حد زیادی میتواند به پیشبرد این دو در کنار هم کمک کند عدم وجود هرکدام به دیگری آسیب می زند.
رسالت شاعرِ آگاهِ امروز چیست؟
در باب رسالت شاعر آگاه امروز با جملهای از اخوان ثالث شروع میکنم که «هنرمندان و شاعران که زبان و زبانه عصر و زمانهاند، موج گیران بلند و بیدار روزگارند؛ این حاجت را حتی المقدور برمی آورند و به جز این نمیتواند باشد» از این رو شاعر امروز باید زبان روزگار خودش باشد، زبان مردم خودش، از هر شاعری یکی وجود داشته و به پایان رسیده یک حافظ، یک سعدی، یک مولوی و… پس نیاز مردم روزگار ما دیگر یکی مثل قبلی ها نیست یکی مثل خودش است خودی که باید شناخته شود و الزاماً با زبان مردم روزگار خودش سخن بگوید و از درد مردم روزگار خودش پرده بردارد.
شاعر امروز با درک درستی از جامعه، محیط اطراف و نیازهای روز میتواند در آگاه سازی ذهن مردم اطرافش نقش داشته باشد.
یکی از شعرهای مهرنوش ایزدپرست:
اگر تو، من بودی، می دانستی
کسی که پشت میز این اتاق نشسته
گنجشکیست
از درخت توت تبعید شده
جیک جیک را
در دفتر خاطرات کهنه ی میزی چوبی نوشته.
وسط اتوبان
دلش صدای کسی را خواسته
در پخش پنهان.
اگر تو من بودی می دانستی
در رقابت با دریا فقط شور زدم
در بندر فقط روی شانه عباس گریه کردم
وقتی رفته بود آب بیاورد برای بچه ها
اگر آبی فیروزهای سید مظفر را
در آسمان دلم ابری کشیدم
میخواستم تنهایی دختر ۱۴ ساله ای را پر کنم
که فصل مشترک پاهایش در خوابگاه شبانه روزی
زمستان بود.
من گم شده ام
تنهاییم را تو نقشه یابی کن