گفتوگو با نویسنده اثر شایسته تقدیر بخش نقد ادبی جایزه جلال؛
شکاف میان نقد و خلق را پرکنیم/ سرمایهگذاری روی نقد در هر ساحتی ضرورت دارد
بهمن ناور مطلق گفت: جایزه ادبی جلال به بخش نقد توجه کافی نداشت در صورتی که اگر نقد نباشد ساحت خلق نیز ناقص میماند، باید شکاف میان نقد و خلق پر شود تا بتوانیم یک جامعه منسجم و پیشرو از نظر فرهنگی داشته باشیم.
سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - سمیه خاتونی: بهمن نامور مطلق، نشانهشناس ایرانی و استادیار گروه فرانسه دانشگاه شهیدبهشتی است. او پس از سپری کردن دوره کارشناسی مترجمی زبان فرانسه، برای ادامه تحصیل به فرانسه عزیمت کرد و دکتری خود را در رشته ادبیات تطبیقی گرفت. او از سال ۱۳۸۱ تا سال ۱۳۸۸ دبیر و معاون پژوهشی فرهنگستان هنر بود و هم اکنون معاون پژوهشی خانه هنرمندان ایران است. از این استاد ادبیات، حدود ۳۸ عنوان کتاب تالیفی و ۱۶ عنوان ترجمه منتشر شده است. کتاب «دیرش روایی» از این نویسنده در هفدهمین دوره جایزه ادبی جلال آل احمد، در بخش نقد ادبی به عنوان اثر شایسته تقدیر انتخاب شد. در گفتوگوی پیش رو، خبرنگار ایبنا پرسشهای خود را درباره این کتاب و مباحثی که در آن طرح و گسترده شده است، با نویسنده اثر مطرح کرده است.
وجود این کتاب در حوزه نقد ادبی قابل تامل است از این منظر که نظریههایی روایی متفاوتی در حوزه زمان در روایت وجود دارد و نیاز آن حس میشد که کتابی در جمعبندی این آراء در این زمینه برای پژوهشگران کمک کننده باشد. با این وصف سوال اولم این است که در کتاب حاضر، کدامیک از رویکردهای زمانی در بستر کیفی و کمی را مورد مطالعه قرار دادهاید؟
در این کتاب من از زاویه روایتشناسی به زمان نگاه کردهام. زمان یکی از عناصر مهم و بنیادین روایت محسوب میشود که به سه بخش کلان تقسیم میشود، اولی بحث نظم است که من آن را به چینش ترجمه کردم، دومی مدت است که من آن را به دیرش ترجمه کردم و سومین بسامد است که در کتاب با عنوان شمارش آمده است. موضوع دیرش، موضوع اصلی کتاب است، که به طول، کشیدگی، سرعت و مدت مربوط میشود. روایت با زیرگونههای اصلی دیرش یعنی حذف، تلخیص، صحنه و درنگ به تنظیم تندی و کندی یا بلندی و کوتاهی زمان روایی نسبت به زمان داستانی میپردازد. در آینده، دو کتاب دیگر در موضوع چینش زمانی و بسامد و یا شمارش نیز منتشر خواهم کرد. در کتاب حاضر اصولاً ما زمان پرشی را مورد مطالعه قرار دادیم و زمان کلونوژیک مورد توجه نیست. همانطور که میدانید، زمان خطی و داستانی با زمان روایت متفاوت است و هر جا که زمان روایت از زمان داستانی تبعیت نکند، زمان پرشی رخ داده است.
درباره تفاوت زمان داستانی و روایی بیشتر توضیح دهید.
زمان داستان به طول زمان خطیایی میگویند که بازه زمانی اثر را میشناساند، مثلاً در یک کتاب، ۲۰ سال از زندگی یک شخصیت را میبینیم اما الزاماً نه به صورت خطی و کامل، بلکه بخشهایی از این بازه زمانی در روایت به صورت پراکنده مطرح میشود، مثلاً سنت هومر در داستاننویسی اینگونه بود که از وسط داستان شروع میکرد، بعضی روایتگریها مثل فیلم «گاندی» از آخر داستان شروع میکنند. پس این بازی کردن با زمان خطی یعنی گذر کردن، عدول کردن، تخطی کردن از زمان خطی، زمان پرشی نام دارد و درست در همین جاست که دست روایتپرداز باز است تا به آرزوی دیرینه انسان برسد که بازی با زمان است و به این شکل فرار از زمان خطی امکانپذیر میشود. پس ما در روایت از زمان داستانی تخطی میکنیم، داستان همان چیزی است که اتفاق افتاده اما روایت نحوه و در واقع مدل حکایت کردن ما از اتفاق و داستان است. دراین میان دیرش به معنای طول مدت است، یعنی شما طول مدت ۲۰ سال زندگی شخصیت را در ۲ساعت روایت میکنید، این کار بسیار بزرگ و سخت است اما چون از دیرباز به آن عادت داریم به چشممان نمیآید و این مسئله که در این تبدیل چه اتفاقاتی میافتد را من در کتاب «دیرش روایی» توضیح دادم. اینکه چه چیزهایی باید حذف و چه چیزایی باید به گفتگو تبدیل شود و یا اینکه در کجا مکث یا درنگ داشته باشیم، اینها همه مباحث تخصصیای هستند که در کتاب آوردهام.
چه فقدانی در حوزه روایتگری ایرانی دیدید، که انگیزه این پژوهش شد؟
در ابتدا دیرش را در روایتهای ایرانی مقداری بررسی کردم و متوجه شدم که ما در روایتهای ایرانی خیلی از این فرصت و امکان که روایتشناسی به ما میدهد استفاده نمیکنیم. یعنی عمدتاً یا از این بازیهای زمانی خیلی استفاده نمیکنیم و یا استفادههای ناشیانهای داریم و اگر در این حوزه، کتاب تخصصی داشته باشیم، مولفان ما میتوانند از این فرصتهایی که روایتپردازی در اختیار آنها قرار میدهد، استفاده کنند و مطمئناً در خلق آثارشان موثر است و در این حوزه ارتقا پیدا خواهند کرد. موضوع کتاب یکی از آن سه حالت است و کتابهایی با موضوع چینش و شمارش را هم در ادامه چاپ خواهم کرد. با این سه کتاب ما به سه امکان روایی که به آن نیاز داریم مسلط خواهیم شد. در سایر نقاط دنیا اصولاً این سه مبحث در یک کتاب آورده شده اما من سعی کردم در این مبحث جزئینگرتر باشم و به صورت تخصصی هر کتاب را به یکی از این مباحث اختصاص دادهام.
بسیار عالی، آیا کاربست نظریهای این کتاب در بستار تعریف ژار ژنت از زمان است؟
بله، بستار اصلی برگرفته از نظریات ژرار ژنت در حوزه زمان روایی است، اما در ادامه از ژنت عبور و عدول کردم و مباحث فیلسوفان دیگر مانند هانری برگسون و باشلار را نیز مطرح کردهام و به بحث کشیدهام. برگسون و باشلار دو فیلسوفی هستند که هر کدام نگاه و رویکرد مختلفی به زمان دارند برگسون به توالی زمانی اعتقاد دارد اما باشلار به لحظات زمانی اعتقاد دارد. از نظر هانری برگسون هر زمانی در واقع حامل زمانهای پیش از خود است و استمراری است که گذشته را به صورت همزمان در خود دارد، اما از نظر باشلار اینطور نیست یعنی یک لحظه میتواند به خودی خود یک خلق تازه باشد و هیچ ربطی به گذشته نداشته باشد، که البته بعدتر از آن هم ژیل دلوز وارد میشود و نظریات برگسون را در هنر و سینما در باب زمان مطرح میکند. این بحثهایی که من در فصل آخر کتاب دارم، ژنتی نیستند. به همین خاطر اسم ژنت را در عنوان کتاب نیاوردم. در کتاب «بیشمتنیت» که امسال چاپ کردم، رویکرد ژنت بیشتر دیده میشود. در این کتاب سعی کردم ژنت را به مخاطب ایرانی معرفی کنم و در فصل آخر پیشنهاد و نظر خود را دادم که میتوانیم بیشمتنیت تازهای میتوانیم داشته باشیم.
نظرتان درباره اینکه عمده پژوهشگران ایرانی بیشترین دادههای خود را در مبحث زمان با نظریات ژنت تطبیق میدهند، چیست؟
پژوهشگران ایرانی هنوز با عمق کاری که ژنت در مبحث روایت کرد، آشنا نیستند. در شناخت این نظریهپرداز دو الی سه کتاب ترجمه شده، اما اینکه واقعاً شناخته شده باشد، خیر. در ایران به این شکل است که در هر دورهای یک نظریهپرداز روی بورس است و همه به دنبال او میروند و ژنتی میشوند و یا بارتی و کریستیوایی! در صورتی که ساحت عمیق این نظریهپردازان را متاسفانه خوب درک نمیکنند. در کتاب «دیرش روایی» من با توجه به زمان ۲۰ سالهای که از نظریات ژنت گذشته بود، از آن عدول کردم و نظریات دیگر را هم در کتاب داریم.
آیا در کتاب، جمع بندی شما را از جمع این آراء و نظریهها در مبحث دیرش روایی میبینیم؟
در واقع بیشتر از آنکه تالیف باشد، ترکیب تازهای از مجموع این نظریات را ارائه دادهام و سعی کردم اپوزیسیون تازهای را مطرح کنم تا این حوزه غنیتر شود و تنها در حد روایتشناسی ژنتی باقی نماند. ژنت یکی از شاخههای روایتشناسی در جهان است، برگسون از دیگر نظریهپردازان است که دیگران خیلی با او کار نداشتند، قصد من ایجاد کمپوزیسیون جدیدی از همه این مباحث بود که در یکجا جمع شود. علاوه بر این در پایان کتاب یکی از رمانهای ایرانی به نام «تنگسیر» نوشته صادق چوبک را با این نگاه نقد کردم تا ببینم چگونه میتوان روی یک رمان ایرانی این پیکره مطالعاتی را پیاده کرد. بنده به غیر ار این کتاب، چندین مقاله با همین رویکرد نوشتم چرا که این فقدان را در روایتپردازی ایرانی در فیلمها و داستانها دیده بودم.
این کتاب بیشتر برای رماننویسان مفید است و یا فیلمنامهنویسان؟ و یا هر دو؟
هر دوی این گروهها به اضافه منتقدان. یعنی هم برای منتقدان و هم برای مولفانی در حوزههای ادبیات و هنر با روایت سروکار دارند.
در پایان به ارزیابی خود از جایزه ادبی جلال بپردازید و بگوئید این جایزه چگونه میتواند به رشد فرهنگی و ادبی ایران بیآنجامد؟
متاسفانه جایزه ادبی جلال به نقد توجه کافی ندارد. در صورتی که ما به همان اندازه که به خلق توجه داریم باید به نقد هم توجه کنیم. شما میبینید که در جایزه جلال گرایشها و قالبهای مختلفی در حوزه ادبیات وجود دارند، مانند داستان بلند و کوتاه و… اما در نقد تنها یک گرایش است که به آن نیز توجه کافی نشده است. به نظر من یکی از مشکلات جامعه ما، بیتوجهی به نقد در همه ساحتهاست. نقد سیاسی، اجتماعی، ادبی و هنری و این مسئله در جایزه جلال نیز نمایان است. ما باید نقد را جدیتر بگیریم. چون اگر نقد نباشد ساحت خلق هم ناقص میماند. اگر اروپا ادبیات خوبی دارد همه اینها را مرهون کسانی امثال ژنت است. ما باید روی نقد در هر ساحتی سرمایهگذاری کنیم نه اینکه آن را در حاشیه کارها قرار دهیم. نقد باید پیشگام و پیشرو کارهای هنری و ادبی باشد تا بتواند برای خالقان و مولفان راه را باز کند. متاسفانه در جامعه ما کلاً گفتمان نقد ضعیف است، به این دلیل که ما هنوز رابطه بین نقد و خلق را درک نکردهایم و به نقد توجه نداریم در صورتی که نقد خوب منجر به خلق خوب خواهد شد. گسست میان نقد و خلق در جامعه ما مانند باقی گسستهای است که در جامعه وجود دارد. باید شکافهایی که بین صنعت و دانشگاه و در اینجا بین نقد و خلق وجود دارد را باید پر کرد تا بتوانیم یک جامعه منسجم و پیشرو از نظر فرهنگی داشته باشیم.