
عیسی امنخانی در گفتوگو با ایبنا مطرح کرد:
نقد، زبان هنجاری انسان مدرن است/ فضای مجازی نقد را شکوفا میکند، اما پر از تله است!
عیسی امنخانی، پژوهشگر ادبی گفت: نقد زبان هنجاری انسان مدرن است. انسان مدرن با این زبان و این نوع نگاه به جهان مینگرد، آن را ارزیابی و تبیین میکند. به همین دلیل، نقد میتواند همزمان به مسائل اجتماعی، زیباییشناختی و دیگر حوزهها توجه کند.
سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - مرضیه نگهبان مروی: نقد ادبی در ایران، از دیرباز تاکنون، همواره در کشاکش سنت و مدرنیته قرار داشته است. آثار شاعران کلاسیک مانند حافظ، مولانا و فردوسی که گنجینهای بیبدیل از فرهنگ و ادب پارسیاند، اغلب با نگاهی ستایشگرایانه و گاه تقدسآمیز بررسی شدهاند؛ نگاهی که گاه مانع از نقد بیطرفانه و عمیق این آثار شده است. در مقابل، با ورود به عصر مدرن و ظهور فضای مجازی، نقد ادبی چهرهای تازه یافته و به ابزاری فراگیر برای ارزیابی جهان تبدیل شده است. در راستای تبیین همین امر، گفتو گویی با عیسی امن خانی داشتهایم.
عیسی امنخانی، استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی در دانشکده علوم انسانی دانشگاه گلستان، دانشآموخته دکتری ادبیات فارسی از دانشگاه شهید بهشتی است. او همچنین رئیس کتابخانه مرکزی و اسناد این دانشگاه است. امنخانی در حوزه نقد ادبی، تاریخ ادبیات و مطالعات بینرشتهای فعالیت دارد و آثاری چون مقالات تحلیلی درباره شاعران کلاسیک و معاصر و بررسی نظریههای ادبی منتشر کرده است. از جمله علایق پژوهشی او میتوان به سبکشناسی، اسطورهشناسی و تأثیر فلسفه معاصر بر ادبیات پارسی اشاره کرد. او با نگاهی انتقادی و نوآورانه، به ترویج نقد مدرن در میان دانشجویان و پژوهشگران ادبیات میپردازد.
این مصاحبه تفصیلی تلاش دارد تا چالشهای نقد آثار کلاسیک را در روزگار معاصر بررسی کند، توصیههایی کاربردی به دانشجویان تازهکار ارائه دهد، نقش فناوری در تحول این حوزه را بکاود و افقی از آینده نقد ادبی ترسیم کند. با ما همراه باشید.
به نظر شما بزرگترین چالش در نقد آثار کلاسیک فارسی (مثل حافظ، مولوی یا فردوسی) چیست؟
آنچه مشخص است، هیچ چیز نباید فراتر از نقد قرار گیرد؛ فرقی نمیکند این موضوع مربوط به شاعران گذشته مانند مولانا، حافظ و فردوسی باشد یا شاعران معاصر. اما در دوره معاصر، بهویژه در زمان حال، یک چالش بزرگ وجود دارد و آن هم نوعی نقدگریزی نسبت به شاعران کلاسیک است که ریشه در تسلط یک ایدئولوژی خاص بر ذهن و زبان نخبگان این دوره دارد. این ایدئولوژی معمولاً نگاهی تقدسگرایانه به گذشته دارد؛ چه این گذشته تاریخی باشد و چه به شخصیتهای تاریخی مربوط شود. این نگاه باعث میشود کسانی که از این منظر به موضوع مینگرند، گذشته را بسیار بزرگ و درخشان ببینند و همین دیدگاه در نهایت مانع از آن میشود که فرد بتواند یا بخواهد شاعرانی چون سعدی، حافظ و مولانا را نقد کند.
برای روشنتر شدن بحث، مثالی میزنم. وقتی به آثار آخوندزاده نگاه میکنیم، بهویژه در دوره اول زندگیاش که هنوز تعلق خاطر چندانی به ناسیونالیسم ندارد و او را میتوان روشنفکری با گرایشهای لیبرال دانست، میبینیم که بهراحتی هم مولانا را نقد میکند و هم حافظ را و تقریباً تمام شخصیتهای کلاسیک را مورد بررسی انتقادی قرار میدهد. اما در مقابل، وقتی به بزرگانی چون فروزانفر، قزوینی یا حتی زرینکوب نگاه میکنیم، میبینیم که این افراد بهتفصیل درباره حافظ، سعدی و مولانا نوشتهاند، ولی حجم مطالب انتقادی در آثارشان بسیار کمرنگتر از نوشتههای کسانی چون آخوندزاده یا علی دشتی است. دلیل این تفاوت آن است که این بزرگان تحت تأثیر جهتگیری ایدئولوژیک خود، که اغلب ناسیونالیستی بود، یا تمایلی به نقد گذشتگان نداشتند یا ترجیح میدادند بهجای نگاهی انتقادی، با دیدی ستایشگرایانه و غیرانتقادی به این شاعران بنگرند. آنها بیش از آنکه بخواهند ناقد این شاعران باشند، در پی معرفی و ستایش آنها بودند.
به دانشجویان تازهکار در نقد ادبی چه توصیهای دارید؟ از کجا باید شروع کنند؟
به دانشجویان تازهکار در نقد ادبی چند توصیه دارم. نخست اینکه باید توجه کنند نقد صرفاً یک موضوع ادبی نیست، بلکه زبانی هنجاری در دنیای مدرن به شمار میرود. اگر به تاریخ ایران نگاه کنیم، از آغاز دوران پس از اسلام، یعنی زمانی که ایرانیان شروع به سرودن شعر یا نوشتن درباره شعر کردند تا دوره مشروطه، زبان غالب، زبان مدح یا هجو بود. شاعران معمولاً یا ستایش میکردند یا هجو میسرودند. اما از دوره معاصر، بهویژه از زمان مشروطه به بعد، زبان نقد بهتدریج جای اینها را میگیرد و به یک هنجار تبدیل میشود. این نکته نهتنها در حوزه ادبیات، بلکه بهطور کلی در زندگی انسان مدرن صدق میکند. به بیان دیگر، زبان نقد، زبان هنجاری انسان معاصر است.
بنابراین، دانشجویان باید دو نکته را بپذیرند: اول اینکه نقد صرفاً شاخهای از حوزه ادبی نیست، بلکه زبانی هنجاری و فراگیر در دنیای امروز است؛ دوم اینکه در مواجهه با هر موضوع یا شخصیتی، باید با این زبان برخورد کنند. اما نکته مهمتر این است که برای نقد کردن، تنها داشتن دانش ادبی صوری کافی نیست؛ بلکه نیازمند نگاهی عمیقتر و گستردهتر است که فراتر از چارچوبهای صرفاً ادبی عمل کند.
برای مثال، ما به دانش تاریخی نیاز داریم. امروزه بهراحتی میتوانیم شاعرانی مانند هوشنگ ابتهاج یا نیما را به خاطر رویکردهای چپگرایانهشان نقد یا داوری کنیم. اما نقد صرفاً به معنای داوری ساده نیست. نقد فرآیندی جدیتر است و به لایههای عمیقتری نفوذ میکند. مثلاً پیش از داوری، این پرسش را مطرح میکند: چرا بخش بزرگی از نخبگان ادبی در آن دوره گرایش به چپ یا مارکسیسم داشتند؟ ابتهاج، شفیعی کدکنی، نیما و دیگران از این دستهاند. نقد فقط این نیست که بگوییم از اثری خوشمان آمده یا نه، یا چون ابتهاج تعلقات چپگرایانه داشته، باید او را کنار بگذاریم. نقد دشوارتر از اینهاست. کار سخت منتقد این است که بتواند به این پرسش پاسخ دهد: چه عواملی باعث شد گروهی از شاعران در یک دوره خاص چنین دیدگاهی را بپذیرند؟ به همین دلیل، نقد کار پیچیدهای است و علاوه بر دانش ادبی، نیازمند دانش گسترده تاریخی و اجتماعی نیز هست. توصیهام به دانشجویان این است که تا زمانی که به این دانش مجهز نشدهاند، با احتیاط نقد کنند. نمیگویم نقد نکنند، چون انسان ناگزیر از داوری است، اما این کار را با دقت و احتیاط انجام دهند.
رایجترین اشتباهاتی که دانشجویان در نقد ادبی مرتکب میشوند چیست؟
یکی از رایجترین اشتباهاتی که دانشجویان، بهویژه امروزه، مرتکب میشوند این است که تصور میکنند برای نقد حتماً باید یک بنیاد نظری مشخص داشته باشند. این موضوع بهخصوص در میان ادبیاتیها زیاد دیده میشود. مثلاً وقتی کتابی را نقد میکنید یا درباره چیزی با نگاهی انتقادی صحبت میکنید، میپرسند: «بنیاد نظری کارتان چیست؟» منظورشان نظریههای ادبی رایج امروزی مثل رویکرد فرویدی، مارکسیستی یا نظریههای مشابه است. اما این تصور اشتباه است که اگر نقد فاقد این بنیادهای نظری باشد، ارزش خود را از دست میدهد. چنین چیزی درست نیست.
نقد میتواند مبانی بسیار متنوعی داشته باشد. مثلاً ممکن است بر پایه باورهای کلامی باشد؛ یعنی شما از منظر باورهای کلامی یا فقهی خودتان نقد کنید. یا ممکن است بنیادهای ایدئولوژیک داشته باشد و بر اساس اصول ایدئولوژیک شما شکل بگیرد. این به آن معنا نیست که نقد حتماً باید بر اساس چند نظریه مشخص و متداول باشد. خیر، چنین الزامی وجود ندارد. باید حساب این دو را از هم جدا کرد. نقد میتواند بر پایه نظریه باشد، اما این تنها یکی از مبانی ممکن است و به این معنا نیست که بدون نظریه نمیتوان نقد کرد.
حتی میخواهم بگویم، شاید کمی اغراقآمیز به نظر بیاید، اما ایمان بیشازحد به نظریهها گاهی فضای نقد را محدود میکند. نظریهها شما را در چارچوبی قرار میدهند که ممکن است رویکرد انتقادیتان را تضعیف کند. زیرا نقد وقتی در چارچوبهای سفتوسخت قرار میگیرد، معمولاً نمیتواند به نتایج درخشان و خلاقانهای برسد.
تأثیر فناوری و فضای مجازی (مثل شبکههای اجتماعی) بر نقد ادبی و تولید آثار ادبی را چگونه ارزیابی میکنید؟
بررسی تأثیر فناوری بر نقد ادبی کار دشواری است. از یک سو، فناوری ممکن است به شکوفایی نقد کمک کرده باشد. در گذشته، به دلیل نبود فضای مجازی، نقد عمدتاً به صورت مکتوب بود و باید از فرایند چاپ عبور میکرد. اینکه نقدی مورد استقبال قرار میگرفت یا نه، به سختی مشخص میشد و این فرایند بسیار زمانبر بود. اما امروزه، فضای مجازی به هر فرد این امکان را میدهد که خود به یک رسانه تبدیل شود. شما بهراحتی میتوانید گروهی یا کانالی در فضای مجازی ایجاد کنید، آثار انتقادی خود را منتشر کنید و بدون نیاز به انتظار برای فرایند داوری و چاپ، آنها را بلافاصله در دسترس قرار دهید. مثلاً به محض اینکه کتابی مانند آثار دکتر شفیعی کدکنی منتشر میشود، میتوانید پس از خواندن آن، نقد خود را بنویسید و به سرعت پخش کنید. در گذشته چنین امکانی نبود. خودم به یاد دارم وقتی مقالهای در نقد کتابی از دکتر شفیعی نوشته بودم، مدتها دستم مانده بود و نمیدانستم کجا باید چاپش کنم. آن زمان این کار دشوار بود، اما امروزه بسیار ساده شده است.
با این حال، جنبه دیگری هم وجود دارد. این امکان ممکن است مشکلاتی ایجاد کند و فکر میکنم چنین جریانی هم در حال شکلگیری است. امروزه هر کسی میتواند کانالی راهاندازی کند و بدون داشتن دانش اولیه نقد یا آگاهی از مقدمات آن، شروع به نوشتن کند. در گذشته، نقدهای مکتوب پیش از چاپ توسط داورانی زبده بررسی میشدند و خوب و بد از هم جدا میشد. اما حالا چنین فیلتری وجود ندارد. هر چیزی که نوشته میشود، بدون گذشتن از نظر داوران، منتشر و پخش میشود. این وضعیت ممکن است فضایی را به وجود آورده باشد که با انبوهی از یادداشتهای تلگرامی یا مجازی مواجه شویم که بسیاری از نویسندگانشان فاقد دانش لازماند یا متنهایشان از دقت و اعتبار کافی برخوردار نیستند.
با این حال، این به معنای آن نیست که باید جلوی فضای مجازی را بست. خیر، این پدیده اجتنابناپذیر است. به نظرم کمکهایی که فضای مجازی به نقد میکند، ارزشمندتر از آن است که بخواهیم آن را حذف کنیم. فوایدش بر معایبش میچربد و بهتر است به جای بستن این فضا، از ظرفیتهای آن بهره ببریم.
به نظر شما نقد ادبی در آینده به چه سمتی حرکت خواهد کرد؟
در پاسخ به این سؤال که نقد در آینده، مثلاً در سال ۱۴۰۸، به چه مسیری باید برود، میخواهم بگویم که اصولاً نباید برای نقد «باید» و «نباید» تعیین کرد. نقد باید مستقل باشد و در هر دورهای با توجه به مقتضیات زمان خود پیش برود. ممکن است در یک دوره، مسائل اجتماعی پررنگتر شوند و در دورهای دیگر، جنبههای زیباییشناختی بیشتر مورد توجه قرار گیرند. نیازی نیست بگوییم نقد باید صرفاً به یک حوزه خاص محدود شود یا میتواند به همه مسائل ورود کند. همانطور که پیشتر گفتم، نقد زبان هنجاری انسان مدرن است. انسان مدرن با این زبان و این نوع نگاه به جهان مینگرد، آن را ارزیابی میکند و تبیین مینماید. به همین دلیل، نقد میتواند همزمان به مسائل اجتماعی، زیباییشناختی و دیگر حوزهها توجه کند. هیچ «بایدی» برای آن وجود ندارد و هیچ انتخاب «این یا آن» هم در کار نیست؛ نقد میتواند به همه این جنبهها به طور همزمان بپردازد.