«کتاب»؛ لمس جاودانگی در عصر انگشتان سرد

یادداشت؛

«کتاب»؛ لمس جاودانگی در عصر انگشتان سرد

خراسان‌رضوی - کتاب‌ها در حافظه‌ ما خانه می‌کنند، در حالی که اطلاعات اینترنتی، مثل عبوری‌ترین بادها، از ذهن می‌گذرند. آنچه که در عصر سرسام‌آور سرعت به فراموشی سپرده شده، لذت کُند خواندن است.

سرویس استان‌های خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - حسین زوارزاده، مدرس مراکز آموزشی و کارشناس حوزه ارتباطات و رسانه: در روزگاری که نور صفحه‌های سرد گوشی‌ها چشم‌هایمان را به تسخیر درآورده، هنوز هم صدای ورق خوردن یک کتاب، چیزی شبیه موسیقی روح است. بوی کاغذ، بافت کلمات روی صفحه، لمس سطر به سطر معنا، چیزی نیست که اینترنت بتواند از پس آن بربیاید. در هیاهوی بی‌پایان نوتیفیکیشن‌ها و اسکرول‌های بی‌هدف، کتاب همچون فانوسی است که روشنی آرامش را در دل تاریکی‌های دیجیتال زنده نگه می‌دارد.

فضای مجازی و اینترنت، هرچند بی‌کران‌اند و بی‌شمار اطلاعات را در مشت ما می‌گذارند، اما هیچگاه نتوانسته‌اند آن حس شیرین در دست گرفتن یک کتاب را بازسازی کنند. تورق صفحات کتاب، شنیدن خش خش کاغذ زیر انگشتان، لذت پیدا کردن یک جمله طلایی وسط پاراگرافی فراموش‌شده… همه این‌ها تجربه‌هایی‌اند که حتی بهترین فایل‌های پی‌دی‌اف روی مدرن‌ترین گوشی‌ها و لپ‌تاپ‌ها هم از آن بی‌بهره‌اند. لمس واقعی با دست، لمس واقعی با دل همراه است و این چیزی است که در دنیای مجازی گم می‌شود.

صفحات دیجیتال، سردند. بی‌جان‌اند. بوی خاطره نمی‌دهند. بوی آن صبح‌های بارانی را نمی‌دهند که کتابی کهنه را باز می‌کنی و انگار بوی گذشته جهان را حس می‌کنی. در صفحه موبایل، هیچگاه نمی‌توانی گوشه یک صفحه را تا بزنی تا یادآور جمله‌ای شود که روزی دلت را لرزانده است. نمی‌توانی در حاشیه یک فایل پی‌دی‌اف، با دست خط خودت، چیزی بنویسی که بعدتر که دوباره خواندی، دلت بلرزد.

کتاب‌ها در حافظه ما خانه می‌کنند، در حالی که اطلاعات اینترنتی، مثل عبوری‌ترین بادها، از ذهن می‌گذرند. آنچه که در عصر سرسام‌آور سرعت به فراموشی سپرده شده، لذت کند خواندن است. کتاب به ما می‌آموزد که به جای دویدن بی‌وقفه، گاهی باید ایستاد، نشست و با واژه‌ها نفس کشید. مطالعه کتاب یک گفت‌وگوست، نه فقط با نویسنده، بلکه با خودِ خودمان. دیالوگی که ما را وامی‌دارد بیشتر ببینیم، عمیق‌تر فکر کنیم و زیباتر زندگی کنیم.

بیایید واقع‌بین باشیم؛ اینترنت ابزار فوق‌العاده‌ای است برای دریافت سریع اطلاعات، اما کتاب‌ها معلمانی‌اند که روحمان را پرورش می‌دهند. کتاب با ما راه می‌آید، هم‌نفس می‌شود، سنگ صبور لحظه‌های خلوتی است که گوشی‌ها و لب‌تاپ‌ها از پسش برنمی‌آیند. کتاب‌ها دوست دارند که دوست داشته شوند؛ آن‌ها می‌خواهند دست به دست شوند، ورق بخورند، زیر جملاتشان خط کشیده شود، در کیف‌ها و کمدها سفر کنند و از نسلی به نسل دیگر برسند.

در دنیایی که تصویرها و پیام‌ها لحظه‌ای می‌آیند و ناپدید می‌شوند، کتاب هنوز هم سنگرگاهی است برای ماندگاری. هر کتابی، یک خانه کوچک برای رؤیاهاست. جایی که در آن می‌توان خود را گم کرد تا بهتر یافت. جایی که سکوتش از هزار فریاد پرمعناتر است.

دنیای فردا، دنیای دانایی است. موفقیت سهم کسانی خواهد بود که بیشتر می‌دانند، بیشتر درک می‌کنند و عمیق‌تر زندگی می‌کنند و این دانایی، این درک، این عمق، چیزی نیست که از میان صفحات درخشان ولی سطحی اینترنت به دست آید؛ این هدیه عزیز، تنها در سایه کتابخوانی و مطالعه عمیق میسر می‌شود.

با کتاب، زمان معنا پیدا می‌کند. ساعاتی که کنار یک کتاب می‌نشینی، مثل نردبانی می‌شود برای بالا رفتن از دیوارهای بی‌خبری. برعکسِ چرخ زدن‌های بی‌هدف در صفحات مجازی که تنها غبار بیشتری بر ذهن می‌نشانند، کتاب تو را به آرامی از روزمرگی بیرون می‌کشد. صفحه به صفحه، اندیشه می‌سازد، سؤال می‌سازد و گاهی پاسخ‌هایی در گوش جانت زمزمه می‌کند که هیچ الگوریتمی در اینترنت، قادر به پیشنهاد آن‌ها نیست.

ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که سرعت، معیار ارزش شده است؛ هر چیزی که سریع‌تر باشد، گویی بهتر است. اما کتاب به ما یاد می‌دهد که فهمیدن، زمان می‌خواهد؛ که درک لایه‌های عمیق‌ترِ زندگی، نیاز به توقف و تفکر دارد. کتاب همان مکثی است که در میانه این مسابقه دیوانه‌وار، ما را به خود می‌آورد، به یادمان می‌آورد که ما انسانیم، نه ماشین‌هایی برای بلعیدن داده‌های بی‌معنا.

باید اعتراف کرد که سادگی و دسترسی همیشگی به اینترنت، وسوسه‌انگیز است. در چند ثانیه می‌توان مقاله‌ای خواند، خلاصه‌ای دید و تصویری سطحی از دانستن پیدا کرد. اما همانطور که غذای فوری جای غذای خانگی را نمی‌گیرد، این اطلاعات تند و گذرا هم جایگزین مطالعه ژرف و اصیل نمی‌شود. روح انسان، برای رشد واقعی، به غذای اصیل نیاز دارد، به لقمه‌های پرمایه کتاب.

و مگر نه اینکه دانایی، همان چراغی است که مسیر فردای ما را روشن می‌کند؟ آینده از آن کسانی خواهد بود که تنها به دانستن خلاصه‌ها بسنده نکرده‌اند، بلکه شجاعت و صبر رفتن به عمق را داشته‌اند. کسانی که آموخته‌اند چگونه کتاب را به دست بگیرند، چگونه با واژه‌ها رفیق شوند و چگونه از لابه‌لای آن‌ها، خودشان را کشف کنند.

در جهانی که هر روز تکنولوژی نویی سر برمی‌آورد و تغییر با سرعت نور رخ می‌دهد، یک حقیقت تغییر نمی‌کند: دانایی، قدرت است. اما این قدرت از راه‌های آسان به دست نمی‌آید. باید نشست، باید وقت گذاشت، باید کتاب خواند. باید با چشمانی مشتاق و دستانی فروتن، تورق کرد، خط کشید، فکر کرد و دوباره خواند.

آینده از آن کسانی است که کتاب را رها نکرده‌اند. آینده، سهم دانایان است و دانایی، همچنان از دل کتاب‌ها می‌روید.

​​​​​​​