کتابی که با اسطورهها به نسلها پیوند میزند؛
نگاهی به نقش شاهنامه در تقویت هویت فرهنگی ایلات و عشایر
چهارمحال و بختیاری - شاهنامه، همچنان یکی از ارکان اصلی هویت فرهنگی عشایر کُرد و لُر محسوب میشود؛ روایتهایی که قرنها الهامبخش آیینها و مناسک سنتی بودهاند، هنوز هم در قلب ایلات زندهاند.
سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - نیره حیدری: شاهنامه فردوسی، این اثر جاودانه و فاخر ادبیات پارسی، نه تنها یکی از بزرگترین آثار ادبی تاریخ است، بلکه به عنوان منبعی غنی از اساطیر ایرانی شناخته میشود. در طول قرنها، این اثر جایگاهی والا در میان مردم ایران، بهویژه در روستاها و جوامع ایلی و عشایری، بهدست آورده است. شاهنامهخوانی و نقالی که از سنتهای ریشهدار این جوامع بوده، نه تنها بهعنوان یک سرگرمی، بلکه به مثابه آیینی اجتماعی و فرهنگی عمل کرده و به تقویت هویت ملی کمک شایانی کرده است.
شاهنامه همیشه میان عشایر کُرد و لُر، مورد توجه بوده است. این توجه نشاندهنده ارتباط عمیق این اثر با ارزشها، باورها و آیینهای این مردمان است. بررسی اسباب اسطورهشناختی و فرهنگی شاهنامهخوانی در این جوامع میتواند ابعاد جدیدی از تأثیرگذاری این اثر را آشکار سازد. برای واکاوی این موضوع، با مهدی سعیدی، پژوهشگر فرهنگ عامه و شاهنامه، گفتوگویی تفصیلی ترتیب دادهایم.
شاهنامهخوانی و نقالی همیشه جایگاه ویژهای در میان روستاییان، ایلات و عشایر داشته است، بهویژه عشایر کرد و لر. به نظر شما دلیل این جذابیت چیست؟
در میان ایلات و عشایر، علت جذابیت شاهنامه را باید در لایههای متعدد فرهنگی، ادبی و اجتماعی جامعه ایلی و عشیرهای جستوجو کرد. نخست، محمدعلی اسلامی ندوشن به درستی اشاره میکند که: «شاهنامه کتابی است که افراد گمنام این کشور، بیشتر از صاحبنامانش، آن را تکریم کردهاند و نگاه داشتهاند.» این خود اولین نشانهای است که مشخص میکند بافتار زندگیهای سنتی و عشیرهای، طوری است که زمینه را برای جذب کتابی چون شاهنامه مهیا میکند. همینطور محمدرضا شفیعی کدکنی هم اذعان میکند: «مسلّم این است که عامه مردم با اساطیر و افسانهها دلبستگی بیشتری داشتهاند…».
علاوه بر این، در میان روستاییان و عشایر بهویژه عشایر کرد و لر، شاهنامه به دلیل داشتنِ زبانی ساده، داستانهای جذاب و گاه خیالانگیز همچنین مضامین حماسی، جایگاه ویژهای پیدا کرده است؛ چه اینکه این ویژگیها با زندگی روزمره و نیازهای ذهنی و روحیِ مردم این جوامع هماهنگی دارد. بهطور خاص، شاهنامهخوانی در شبهای چلّه و دور آتش، فرصتی برای انسجام جمعی و تقویت هویت گروهی ایجاد میکرده است.
علاوه بر جنبههای اجتماعی و زیستی، آیا میتوان جنبههای اسطورهشناختی را نیز به عنوان یکی از عوامل جذابیت شاهنامه در میان ایلات و عشایر بررسی کرد؟
قطعاً. اسطورهها جایگاه بسیار ویژهای در ذهنیت و آیینهای ایلات و عشایر دارند. اول بگذارید اسطوره را تعریف کنیم. همانطور که «میرچا الیاده» بیان میکند، تعریف اسطوره کاری دشوار است، زیرا باید هم برای عوام و هم برای خواص قابل فهم باشد. اما بهطور کلی، اسطوره سرگذشتی قدسی و مینوی است که به مفاهیم ارزشمند اخلاقی و مذهبی میپردازد و با زمان و مکان مقدسی همراه است. در مقابل، افسانهها ساختگی هستند و قهرمانانی زمینی با اهداف سطحی و حتی گاه زننده دارند.
شاهنامه بهعنوان یک منبع غنی از اساطیر، توانسته است این ویژگیها را در قالب داستانهایی جذاب ارائه دهد. عشایر کرد و لر، با برگزاری آیینهایی نظیر نوروز و دیگر مناسک باستانی و ویژه، به این روایتهای قدسی احترام میگذارند و بیآنکه خود بدانند، با برگزاری آیینهای کهن و موروثی، بر درستی باورهای اساطیری خود صحه میگذارند و بدین ترتیب، به مرور آنها را به بخشی از هویت فرهنگی خود تبدیل کردهاند و به همینخاطر میشود گفت شاهنامهخوانی در میان روستاییان و عشایر کرد و لر، اساساً به یک فرهنگ تبدیل شده است. این نشاندهنده نقش شاهنامه در حفظ بینش اسطورهای در میان این جوامع است.
تفاوت میان اسطوره و افسانه، که شما به آن اشاره کردید، چگونه در شاهنامه نمود پیدا میکند؟
این موضوع از جمله مواردی است که شاهنامه را از بسیاری از آثار دیگر حماسی جهان و جنگنامههای محلی، متمایز میسازد. اسطورهها، همانطور که گفته شد، روایتهایی قدسی هستند که قهرمانان در آنها اغلب خدایگونه بوده و آرمانهایی متعالی را دنبال میکنند. از طرف دیگر، افسانهها ساختگی هستند و پیام و هدف آنها، معمولاً به زندگی عادی و زمینی محدود میشود. پیامِ افسانه تا حدّی گیتیانه و کممایه است که گاه آن را همردیفِ شایعه دانستهاند؛ البته شایعاتی که به مرور زمان، ارزش زبانی پیدا کرده و تبدیل به جزئی از میراث شفاهی یک قوم یا یک ملت شدهاند.
فردوسی نیز در شاهنامه تأکید میکند که این روایتها «فسانه» نیستند. وی در عباراتی مانند «تو این را دروغ و فسانه مدان» به این نکته اشاره دارد که روایتهای شاهنامه باید در سطحی عمیقتر و اصولیتر درک شوند و این روایات، روایاتی مُهمل و صرفاً خیالانگیز و مایه سرگرمی و از مقوله شایعات تاریخی و شفاهی نیستند. برای مثال، شخصیتهایی مانند رستم و گودرز و کیخسرو، نه فقط پهلوانانی زمینی با رفتارها و گفتارهایی گیتیانهاند، که نمادهایی از آرمانهای اخلاقی و ارزشهای متعالیای چون وطن دوستی، یزدانپرستی و مهر و وفاداری نیز هستند. غور در کنشها و گفتههای اینپهلوانان، مخاطب را به تفکر و الهامگیری وامیدارد. به قول خود فردوسی: در آن هرچه اندر خورد با خرد / دگر بر ره رمز، معنی برد. این است که میگوییم اسطوره رازآلود است و پیامی متعالی دارد. اگر شاهنامه، صرفاً افسانه و روایتهای سرگرمکننده بود، در این هزاروصد سالی که از سرایش آن گذشته، دوام نمیآورد و چیزی از آن بر جای نمیماند. بهقول محمدعلی اسلامی ندوشن: تاریخ ایران، پارهسنگ با خود نمیبرد.
با توجه به موارد گفتهشده، آیا شاهنامه هنوز هم میتواند در زندگی معاصر ایلات و عشایر نقشی مؤثر ایفا کند؟
بله، همینطور است. شاهنامه فردوسی، فراتر از یک اثر ادبی، بهعنوان یک پل تاریخی و فرهنگی عمل میکند که ارتباط میان گذشته، حال و آینده را امکانپذیر میکند. این اثر جاودانه، همچنین توانایی الهامبخشی به آیینها، باورها و حتی سبک زندگی ایلات و عشایر را دارد. هنوز هم آیینهای بسیاری میان ایلات و عشایر داریم که با ردیابی پیشینه تاریخی آنها، سر از شاهنامه در میآوریم. نمونههایش کم نیست؛ مثلاً آیین طلب باران، یا مثلاً آیین استقبال از مهمان، خوان گستردن، سوگواری و گیسو بریدن و به اصطلاح فردوسی، رُخ شخودن و نمونههای دیگر.
در حقیقت، شاهنامه نه تنها یک کتاب اسطورهای بلکه منبعی برای الهامگیری از ارزشهای اخلاقی، هویتی و اجتماعی نیز هست. داستانهای حماسی شاهنامه، مانند روایتهای مربوط به رستم یا سیاوش، همچنان حامل پیامهایی هستند که میتوانند در مواجهه با چالشهای امروزی نیز راهگشا باشند. عشایر، با داشتن پیوندی عمیق با طبیعت و زندگی جمعی، از مضامین شاهنامه الهام میگیرند تا آرمانهای اخلاقی، همبستگی و مقاومت در برابر دشواریها را در زندگی خود تقویت کنند.
چگونه این الهامگیری در زندگی معاصر تجلی پیدا میکند؟
یکی از تجلیات مهم این الهامگیری در حفظ آیینهای سنتی است. بهعنوان مثال، نوروز که یکی از برجستهترین آیینهای ایرانی است، بازتابی از بینش اسطورهای شاهنامه محسوب میشود. همانطور که بهمن سرکاراتی اشاره میکند، نوروز تلاشی است برای بازگشت به عصر زرین اسطورهای، یعنی زمانی که انسانها و طبیعت در هماهنگی کامل بودند و در این زمان، آفرینش یا بُندَهش تداعی میشود. شاهنامه در چنین آیینهایی، نه تنها بهعنوان منبع داستانی بلکه بهعنوان نمادی از امید، آغاز دوباره و بازگشت به ارزشهای اصیل عمل میکند.
از سوی دیگر، روایتهای شاهنامه در قالب نقالی و شاهنامهخوانی، هنوز هم در میان عشایر زندهاند. این روایتها نه تنها سرگرمی، بلکه راهی برای حفظ هویت جمعی و تقویت پیوندهای اجتماعی و حفظ استقلال ایلیاتی نیز هستند. مثلاً در روایتهای عصر پهلوی و قضیه تختِ قاپوی عشایر ذکر شده که عشایر لُر، با نوشیدن دوغ و خواندن شاهنامه، آنقدر یاغی میشدند که با حکومت مرکزی به تقابل میپرداختند. همین هم باعث میشد که امنیه، دستور به جمعآوری شاهنامهها را از سیاهچادرها بدهد. شبهای چلّه و نشستنهای دور اوج هیجانِ شاهنامهخوانی در شبها بود؛ زمانی که همه بهدور آتش جمع میشدند و این روایتها به زندگی اجتماعی عشایر معنا میبخشید و نسلهای مختلف را به هم پیوند میزد و هنوز هم همینطور است.
در مواجهه با چالشهای فرهنگی مدرن، آیا شاهنامه میتواند نقشی فراتر از گذشته بازی کند؟
بله، همینطور است. در دنیای امروز که با چالشهایی مانند جهانیشدن (گلوبالیسم) و کمرنگ شدن فرهنگهای بومی روبهرو هستیم، شاهنامه میتواند نقش فعالی در ارتقای آگاهی و صیانت از داشتههای فرهنگیمان ایفا کند. شاهنامه میتواند به نسلهای جوان بیاموزد که چگونه از گذشته بیاموزند و ارزشهای آن را با نیازهای دنیای مدرن تطبیق دهند.
برای مثال، آرمانهای پهلوانی شاهنامه، مانند شجاعت، انصاف، وفاداری و پایبندی به اخلاق، نه تنها در اعصار گذشته، بلکه در دنیای امروز نیز اهمیت دارند. این آرمانها میتوانند راهنمایی برای حل مشکلات مدرن باشند، از مسائل خانوادگی و اجتماعی گرفته تا چالشهای بزرگتر در سطح ملی و جهانی و این همان چیزی است که دغدغه بسیاری از فلاسفه و متفکرین بوده است و گاه و بیگاه به آن اشاره کردهاند. حتماً این جمله معروف را از جواهر لعلنهرو شنیدهاید که میگوید: «میتوان بومی زیست، ولی جهانی اندیشید!»
آیا این ارزشها میتوانند به نسلهای جوان منتقل شوند؟
بله، مُنتها این ارزشها باید با شیوههای مناسب به نسلهای جوان منتقل شوند. آموزش از طریق هنرهای نمایشی، مانند نقالی یا بازآفرینی داستانهای شاهنامه در قالبهای مدرنتر، میتواند یکی از ابزارهای مؤثر باشد. همچنین، با توجه به علاقه نسل جوان به تکنولوژی، ایجاد بازیهای ویدیویی یا داستانهای تعاملی بر اساس شاهنامه میتواند راهی برای جلب توجه آنها به این اثر گرانبها باشد.
به طور کلی، شاهنامه بهعنوان یک منبع بیپایان از الهام و بینش، توانایی حفظ هویت فرهنگی و تقویت پیوندهای اجتماعی را دارد. این اثر میتواند همچنان در قلب زندگی عشایر زنده بماند و به عنوان پلی میان سنت و مدرنیته، فرهنگ ایرانی را به نسلهای آینده منتقل کند.