
یادداشت؛
زبان مادری؛ آوای وجدان، رمز هویت
قم - زبان پارسی، فراتر از واژگان و قواعد است؛ آوایی است که از دل قرنها برمیخیزد، از کتیبههای هخامنشی تا غزلهای حافظ، از نثر بیهقی تا داستانهای عامیانهای که مادرانمان در گوشمان زمزمه کردهاند. این زبان، چنانکه محمدعلی اسلامی ندوشن در کتاب «چهار سخنگوی وجدان ایران» مینویسد، در صدای شاعران بزرگی چون فردوسی، مولوی، سعدی و حافظ تجلی یافته است.
سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - علیرضا مکتبدار، سردبیر نشریه الآفاق: زبان مادری، نه فقط ابزاری برای گفتوگو، بلکه روح یک ملت است؛ نغمهای که در آن تاریخ، فرهنگ و هویتمان طنینانداز میشود.
آلفونس دوده در «آخرین درس» این حقیقت را با چنان عمق و احساسی به تصویر میکشد که گویی قلب هر خوانندهای را لمس میکند. دانشآموزی سر به هوا، که روزگاری درس زبان فرانسه را بیاهمیت میانگاشت، در لحظهای که سایه ممنوعیت بر این زبان میافتد، بیدار میشود. معلم، با صدایی لرزان اما پرغرور، میگوید: «زبان ما شیرین و استوارترین و روشنترین زبانهای جهان است. باید بکوشیم میان خودمان به این زبان سخن بگوییم و آن را فراموش نکنیم، زیرا وقتی ملتی در دست بیگانگان اسیر میشود، تا هنگامی که در حفظ زبان میکوشد، مثل این است که کلید زندانش را خود در دست داشته باشد.» این کلمات، چونان جرقهای، قلب راوی را شعلهور میکند و او را به ژرفای پیوند زبان و هویت میبرد.
زبان پارسی، این گوهر بیهمتای ایرانیان، فراتر از واژگان و قواعد است؛ آوایی است که از دل قرنها برمیخیزد، از کتیبههای هخامنشی تا غزلهای حافظ، از نثر بیهقی تا داستانهای عامیانهای که مادرانمان در گوشمان زمزمه کردهاند. این زبان، چنانکه محمدعلی اسلامی ندوشن در کتاب «چهار سخنگوی وجدان ایران» مینویسد، در صدای شاعران بزرگی چون فردوسی، مولوی، سعدی و حافظ تجلی یافته است. این چهار سخنگو، وجدان ایرانی را نمایندگی میکنند و زبان پارسی را چون مشعلی فروزان، نسل به نسل پاس داشتهاند. ندوشن تأکید میکند که زبان پارسی، بهویژه در شاهنامه فردوسی، نهتنها هویت ایرانی را حفظ کرد، بلکه در برابر هجوم بیگانگان، چون سپری استوار ایستاد و ایران را از گزند فراموشی رهانید.
اما چه اندوهبار است که گاه این کلید گرانبها را به دست بیاعتنایی میسپاریم! وقتی «ممنون» به «مچکرم» فرو میکاهد، «راجع به» به «راجب» تحریف میشود، یا «هتک حرمت» به «حتک حرمت» بدل میگردد، چیزی بیش از یک خطای املایی رخ میدهد؛ بخشی از اصالتمان زخمی میشود. این بیدقتیها، که حتی در مکاتبات رسمی و نوشتههای دانشگاهی رخ مینمایند، نشان از غفلتی عمیقتر دارند: غفلت از نقش زبان در استواری هویتمان. مگر نه اینکه همه ما، از حاکمان تا مردم عادی، از عشق به «مام میهن» سخن میگوییم؟ پس چرا گاه از این عنصر بنیادین هویت، یعنی زبان پارسی، غافل میشویم؟
ایران، تنها مجموعهای از مرزها یا خاطراتی از گذشته نیست؛ ایران در کلمات ما نفس میکشد. ندوشن در «چهار سخنگوی وجدان ایران» مینویسد که حافظ، سخنگوی وجدان ناآگاه ایرانی است و با شعرش، تاریخ و سرگذشت قوم ایرانی را در دل هر خواننده زنده میکند. زبان پارسی نیز همینگونه است؛ هر واژهاش چون آینهای است که ما را به خودمان، به ایرانمان، بازمیگرداند. وقتی بیتوجه به املای درست یا کاربرد دقیق واژگان، کلاممان را به شلختگی آلوده میکنیم، گویی بخشی از این آینه را تیره میسازیم.
زبانآموزی، فراتر از نگارش صحیح واژگان است، اما آیا کمترین انتظار از خودمان این نیست که کلماتمان را با دقت به کار ببریم؟ بیایید، چونان آن دانشآموز در «آخرین درس»، لحظهای درنگ کنیم. پیش از نگارش واژهای که در املایش تردید داریم، به واژهنامهای رجوع کنیم. در گفتوگوهایمان، به جای تسلیم شدن به شتاب، کلامی پالوده و شایسته به کار ببریم. بیایید به فرزندانمان بیاموزیم که هر واژه پارسی، چون تکهای از روح این سرزمین است و پاسداشت آن، پاسداشت هویت ماست.
زبان پارسی، کلید زندان ماست؛ کلیدی که با آن میتوانیم زنجیرهای فراموشی را بگشاییم. این زبان، شیرینترین و روشنترین نغمهای است که ما را به هم پیوند میدهد. چنانکه ندوشن میگوید، فردوسی با شاهنامهاش ایران را از نیستی نجات داد و حافظ با غزلهایش وجدان ایرانی را بیدار نگه داشت. حال نوبت ماست که این میراث را با عشق و دقت پاس بداریم. بیایید این گوهر را نهتنها حفظ کنیم، بلکه با افتخار صیقل دهیم، تا آیندگان نیز در آوای پارسی، هویت خویش و ایران را بازیابند.