
نتیجه بررسیهای علوم عصبی و پژوهشهای ادبی؛
آیا شنیدن میتواند جایگزین خواندن شود؟
در عصر پادکستها و کتابهای صوتی، این پرسش مطرح است که آیا شنیدن میتواند جایگزین خواندن شود؟ بررسیهای علوم عصبی و پژوهشهای ادبی نشان میدهد که هر کدام از این روشها فرآیندهای ذهنی متفاوتی را فعال میکنند و مزایا و محدودیتهای خاص خود را دارند.
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از کانورسیشن، در عصر دیجیتال، پادکستها، کتابهای صوتی و انواع محتوای شنیداری به سرعت در حال رشد هستند و بسیاری را وسوسه کردهاند که این شیوههای شنیداری را جایگزین خواندن سنتی کنند. اما آیا واقعاً میتوان با شنیدن به همان عمق و دقتی که خواندن فراهم میکند، زبان و ادبیات را فهمید؟
«استفانی ن. دل توفو»، دانشمند علوم عصبی زبان، با استفاده از مطالعات پیشرفته مغزی و تجربیات میدانی خود، این پرسش را به شکلی علمی و روشن پاسخ داده است.
خواندن فرآیندی چندمرحلهای است که همزمان بخشهای متعددی از مغز را فعال میکند. پژوهشهای نوروساینس نشان دادهاند که هنگام خواندن، نواحی مختلفی از جمله قشر بینایی برای شناسایی حروف، نواحی مرتبط با زبان برای رمزگشایی صداها، و شبکههای پیشانی برای فهم مفاهیم فعال میشوند. فرایند چندلایه به خواننده امکان میدهد نه تنها معنی کلمات را بفهمد، بلکه ساختار زبان و سبک نویسنده را نیز درک کند.
خواندن آثار ادبی به ویژه از نظر درک لایههای معنایی، استعارهها و بازیهای زبانی، مغز را درگیر فرآیندهای عمیقتر شناختی میکند. برای مثال، مطالعاتی درباره خواندن شعر نشان دادهاند که بخشهایی از مغز مرتبط با احساسات و تصویرسازی فعال میشوند. موضوعی که در شنیدن معمولاً به این شکل رخ نمیدهد.
شنیدن زبان، برخلاف خواندن، یک تجربه زمانی است. شنونده باید در همان لحظه، صداهای پیوسته و سریع را تحلیل کند، مرزهای کلمات را تشخیص دهد و معانی را استخراج نماید. این امر نیازمند حافظه کاری قوی و توجه مستمر است. از سوی دیگر، شنیدن میتواند اطلاعات بیشتری در قالب لحن، تاکید، احساسات و هویت گوینده منتقل کند که در خواندن معمولاً قابل انتقال نیستند.
در آثار ادبی شفاهی یا اجراهای نمایشی، نقش شنیدن و «شنیده شدن» پررنگتر است. نمایشنامههای شکسپیر یا شعرهای حماسی در فرهنگهای مختلف عمدتاً از طریق شنیدن و اجرا منتقل شدهاند و این تجربه شنیداری نوع خاصی از فهم و ارتباط عاطفی ایجاد میکند.
مطالعات مختلف نشان دادهاند که برای متون علمی، آموزشی و تحلیلی، خواندن مزیت بیشتری دارد. دلیل آن امکان بازگشت به متن، علامتگذاری، یادداشتبرداری و کنترل سرعت مطالعه است. این ویژگیها به ویژه در مواجهه با مفاهیم پیچیده، جملات طولانی و اطلاعات حجیم اهمیت دارد.
اما برای داستانهای ساده، رمانها یا اشعار کوتاه، شنیدن و خواندن میتوانند هر دو تجربهای رضایتبخش ایجاد کنند. شنیدن اجرای داستان، با لحن و حالت گوینده، بعد تازهای به درک داستان میبخشد.
«جنگ و صلح» لئو تولستوی اثری است پیچیده و حجیم با لایههای عمیق تاریخی و فلسفی. خواندن این رمان فرصتی برای مرور مکرر جملات، تحلیل شخصیتها و توجه به جزئیات زبانی فراهم میکند. اما شنیدن نسخه صوتی آن، گرچه امکان انتقال لحن و حال و هوای روایت را دارد، معمولاً درک تمام پیچیدگیها و ارتباطات میان بخشهای داستان را دشوار میسازد.
این مثال به روشنی نشان میدهد که در متون بلند و پیچیده، خواندن به دلیل قابلیت مدیریت زمان و کنترل روند یادگیری، برتری دارد.
خواندن و شنیدن هر دو از ابعاد گوناگون به یادگیری و درک زبان کمک میکنند. خواندن ابزار قدرتمندی است برای درک عمیق، تحلیل متون پیچیده و ارتباط با ساختار زبان، در حالی که شنیدن میتواند تجربهای زنده، پویا و در مواردی عاطفیتر ارائه دهد.