سرویس مدیریت کتاب خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) _ زینب زینالدینی، کارشناسارشد مدیریت فرهنگی و پژوهشگر حوزه فرهنگ و صنایع فرهنگی: کتابخانههای عمومی بهعنوان یکی از مهمترین ارکان فرهنگی هر جامعه، نقش کلیدی در ارتقای سطح آگاهی، تحصیلات و توسعه فرهنگی ایفا میکنند. این نهادها علاوه بر فراهم آوردن دسترسی آسان به منابع اطلاعاتی و کتابها، به عنوان مکانی برای آموزش، پژوهش و گفتوگو در زمینههای مختلف اجتماعی، علمی و فرهنگی عمل میکنند. وظایف کتابخانههای عمومی در جامعه تنها محدود به امانتدهی کتاب و منابع اطلاعاتی نیست، بلکه آنها بهعنوان مراکز فرهنگی و آموزشی میتوانند در ارتقای سواد اطلاعاتی، ترویج مطالعه، حمایت از پژوهشهای علمی و تقویت همبستگی اجتماعی مؤثر باشند. همچنین، کتابخانههای عمومی با ارائه برنامهها و فعالیتهای فرهنگی متنوع، بستری برای تعامل اجتماعی، افزایش مشارکتهای مردمی و رشد فردی و جمعی در جامعه فراهم میآورند.
کتابخانههای عمومی در ایران بهعنوان مراکزی حیاتی برای ترویج فرهنگ مطالعه و ارتقای آگاهی عمومی شناخته میشوند. با این حال، ساختار مدیریتی سنتی این نهادها و وابستگی شدید آنها به منابع و دستورالعملهای دولتی، در بسیاری از موارد موجب محدودیتهایی در ارائه خدمات و ایجاد نوآوریهای لازم در این مراکز شده است. این وضعیت بهویژه زمانی که نیاز به تغییرات سریع و انعطافپذیری بیشتر در پاسخ به تحولات اجتماعی و فرهنگی احساس میشود، به مانعی برای رشد و تحول کتابخانهها تبدیل میشود. در این شرایط، تغییر رویکرد کتابخانهها از یک نهاد دولتی محدود به یک پایگاه مردمی با مشارکت فعال افراد و گروههای مختلف، میتواند نهتنها عملکرد این مراکز را بهبود بخشد، بلکه زمینهساز نوآوری و پویایی بیشتر در ارائه خدمات کتابخانهای شود.
مدیریت سنتی کتابخانههای عمومی، بر مبنای ساختارهای متمرکز دولتی است که در گذشته توانسته است خدمات پایهای را به جامعه ارائه دهد؛ اما با تغییرات گسترده در نیازهای مخاطبان، پیشرفت فناوریهای اطلاعاتی و تحولات فرهنگی در حوزه کتاب، این مدل مدیریتی به چالشی اساسی برای توسعه کتابخانهها تبدیل شده است. یکی از چالشهای بزرگ پیشروی کتابخانههای عمومی، وابستگی آنها به منابع مالی دولتی است. در شرایط اقتصادی فعلی، این وابستگی نهتنها موجب محدودیت در تأمین منابع مالی پایدار برای بهروزرسانی تجهیزات و توسعه خدمات میشود، بلکه موجب میشود کتابخانهها نتوانند بهطور مستقل به نیازهای فرهنگی و آموزشی جامعه پاسخ دهند. ساختار مدیریتی متمرکز و وابسته به نهادهای دولتی همچنین باعث کاهش انعطافپذیری در پاسخگویی به نیازهای محلی میشود. کتابخانهها در مناطق مختلف کشور با نیازهای متفاوتی مواجه هستند، اما سیاستگذاریهای یکسان مانع از تطبیق خدمات آنها با نیازهای خاص هر منطقه میشود. همچنین، تصمیمات متمرکز در بسیاری از مواقع فضای نوآوری را کاهش داده و امکان اجرای طرحهای جدید و مبتکرانه را محدود میکند.
بهطور کلی میتوان گفت که مدیریت سنتی کتابخانههای عمومی با چالشهای متعددی از جمله وابستگی شدید به بودجههای دولتی، تمرکزگرایی در سیاستگذاری، ضعف در مشارکت مردمی، کمبود نیروی انسانی متخصص، عقبماندگی در بهرهگیری از فناوریهای نوین، کاهش مراجعهکنندگان و فرسودگی زیرساختها مواجه است. برای حل این چالشها، لازم است رویکردهای نوین مدیریتی مبتنی بر مشارکت مردمی، استفاده از فناوریهای نو، توسعه سیاستهای ترویجی و بهبود زیرساختهای فیزیکی مورد توجه قرار گیرد. تحول در کتابخانههای عمومی تنها از طریق تغییر نگاه از یک نهاد دولتی بسته به یک مرکز فرهنگی پویا و مردمی امکانپذیر خواهد بود.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی نهاد کتابخانههای عمومی کشور، بر اساس آخرین آمار تا پایان بهمنماه ۱۴۰۳، ۳۶۸۵ باب کتابخانه عمومی شامل ۲۸۱۵ باب کتابخانه نهادی، ۸۳۳ باب کتابخانه مشارکتی، ۳۷ باب کتابخانه مستقل و ۱۷۶ باب سالن مطالعه در سطح کشور به ارائه خدمات کتابخانهای میپردازد. با این حال، مشکل اصلی کشور در حوزه کتابخانهها در زمینه تجهیز کتابخانهها به منابع جدید، تکنولوژیهای مدرن و مدیریت مالی مناسب است. بسیاری از کتابخانهها با کمبود بودجه مواجهاند که این امر مانع از خرید کتب جدید، تأمین تجهیزات سختافزاری و نرمافزاری مناسب و بهبود خدمات بهروز کتابخانهها میشود.
مدیریت کتابخانههای عمومی در بسیاری از کشورها به سمت تغییرات قابلتوجهی حرکت کرده است و کتابخانههایی که با مشارکت مردم و نهادهای غیردولتی اداره میشوند، توانستهاند خدمات خود را گسترش دهند و به نیازهای متنوع جامعه پاسخ دهند. این تغییر رویکرد از دو جنبه اهمیت دارد: اولاً، کتابخانههایی که با مشارکت جوامع محلی اداره میشوند، بهتر میتوانند برنامههای متناسب با نیاز مخاطبان ارائه دهند و ثانیاً، جلب حمایتهای مردمی و همکاری با نهادهای فرهنگی، امکان توسعه خدمات کتابخانهای را حتی در شرایط محدودیتهای مالی فراهم میآورد.
در سطح بینالمللی، تجربه برخی کشورها نشاندهنده اثرات مثبت مشارکت مردمی در مدیریت کتابخانههای عمومی است. در انگلیس، بسیاری از کتابخانههای عمومی با همکاری داوطلبان اداره میشوند. این داوطلبان در برنامههای مختلف ازجمله مدیریت رویدادها، راهنمایی کاربران و ترویج کتابخوانی نقش دارند. در کانادا، مدل کتابخانههای جامعهمحور بهگونهای طراحی شده است که ساکنان محلی در تصمیمگیریهای کلان و سیاستگذاریهای کتابخانههای عمومی مشارکت دارند. ایالات متحده نیز در برخی ایالتها، مدل تعاونی برای اداره کتابخانهها را اجرا کرده است که در آن، بودجه کتابخانهها از طریق کمکهای مردمی، حمایت سازمانهای فرهنگی و همکاری با بخش خصوصی تأمین میشود.
با توجه به تجربیات جهانی برای گذار از یک نهاد صرفاً دولتی به یک پایگاه مردمی، میتوان راهکارهای مختلفی را در نظر گرفت. یکی از این راهکارها، ایجاد هیئتهای مشورتی مردمی در کنار مدیریت کتابخانهها است. این هیئتها میتوانند شامل نمایندگانی از گروههای فرهنگی، نویسندگان، ناشران و کاربران فعال کتابخانهها باشند تا در تصمیمگیریهای مرتبط با مدیریت و برنامههای کتابخانه مشارکت داشته باشند. تأسیس صندوقهای حمایتی برای کتابخانههای عمومی نیز میتواند گامی مؤثر در تأمین منابع مالی پایدار باشد. با ایجاد چنین صندوقهایی و جلب حمایتهای مردمی و سازمانهای فرهنگی، منابع مالی لازم برای توسعه خدمات کتابخانهها فراهم خواهد شد. علاوه بر این، توسعه برنامههای داوطلبانه در کتابخانهها، نظیر اجرای برنامههای آموزشی، مشاوره مطالعاتی و کمک در برگزاری رویدادها، میتواند ارتباط جامعه را با کتابخانهها تقویت کند. همچنین، افزایش تعامل میان کتابخانههای عمومی و مدارس و دانشگاهها، از طریق برنامههای مشترک، میتواند به افزایش نقش کتابخانهها در زندگی آموزشی و فرهنگی جامعه کمک کند.
تمام این فعالیتها زمانی آغاز میشود که سیاستگذاران فرهنگی در قدم اول ضرورت وجود کتابخانههای عمومی برای همه افراد جامعه را درک کنند و بدانند که هزاران برابر از بیتوجهی که امروز به کتابخانههای عمومی میشود، فردا باید صرف رفع آسیبهای اجتماعی، مبارزه با مواد مخدر، طلاق، مفاسد اخلاقی و دیگر مشکلات اجتماعی شود. کتابخانههای عمومی تنها مراکزی هستند که درهای خود را به روی تمامی افراد جامعه، بدون هیچگونه تبعیضی از نظر مذهب، جنسیت و سن، باز میگذارند. این ویژگی منحصر بهفرد، کتابخانهها را از سایر نهادهای فرهنگی متمایز میکند. در حالی که مدارس نقش بسیار مهمی در جامعه دارند، خدمات آنها تنها به دانشآموزان محدود است. در مقابل، کتابخانههای عمومی فضایی را فراهم میکنند که تمام اقشار جامعه میتوانند از آن بهرهمند شوند. به همین دلیل، ضروری است که توجه بیشتری به این نهاد فرهنگی مبذول شود، چرا که کتابخانهها میتوانند در پیشگیری از آسیبهای اجتماعی و ارتقای سطح آگاهی عمومی نقشی حیاتی ایفا کنند.
سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - مرضیه نگهبان مروی: نقد ادبی در ایران، از دیرباز تاکنون، همواره در کشاکش سنت و مدرنیته قرار داشته است. آثار شاعران کلاسیک مانند حافظ، مولانا و فردوسی که گنجینهای بیبدیل از فرهنگ و ادب پارسیاند، اغلب با نگاهی ستایشگرایانه و گاه تقدسآمیز بررسی شدهاند؛ نگاهی که گاه مانع از نقد بیطرفانه و عمیق این آثار شده است. در مقابل، با ورود به عصر مدرن و ظهور فضای مجازی، نقد ادبی چهرهای تازه یافته و به ابزاری فراگیر برای ارزیابی جهان تبدیل شده است. در راستای تبیین همین امر، گفتو گویی با عیسی امن خانی داشتهایم.
عیسی امنخانی، استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی در دانشکده علوم انسانی دانشگاه گلستان، دانشآموخته دکتری ادبیات فارسی از دانشگاه شهید بهشتی است. او همچنین رئیس کتابخانه مرکزی و اسناد این دانشگاه است. امنخانی در حوزه نقد ادبی، تاریخ ادبیات و مطالعات بینرشتهای فعالیت دارد و آثاری چون مقالات تحلیلی درباره شاعران کلاسیک و معاصر و بررسی نظریههای ادبی منتشر کرده است. از جمله علایق پژوهشی او میتوان به سبکشناسی، اسطورهشناسی و تأثیر فلسفه معاصر بر ادبیات پارسی اشاره کرد. او با نگاهی انتقادی و نوآورانه، به ترویج نقد مدرن در میان دانشجویان و پژوهشگران ادبیات میپردازد.
این مصاحبه تفصیلی تلاش دارد تا چالشهای نقد آثار کلاسیک را در روزگار معاصر بررسی کند، توصیههایی کاربردی به دانشجویان تازهکار ارائه دهد، نقش فناوری در تحول این حوزه را بکاود و افقی از آینده نقد ادبی ترسیم کند. با ما همراه باشید.
به نظر شما بزرگترین چالش در نقد آثار کلاسیک فارسی (مثل حافظ، مولوی یا فردوسی) چیست؟
آنچه مشخص است، هیچ چیز نباید فراتر از نقد قرار گیرد؛ فرقی نمیکند این موضوع مربوط به شاعران گذشته مانند مولانا، حافظ و فردوسی باشد یا شاعران معاصر. اما در دوره معاصر، بهویژه در زمان حال، یک چالش بزرگ وجود دارد و آن هم نوعی نقدگریزی نسبت به شاعران کلاسیک است که ریشه در تسلط یک ایدئولوژی خاص بر ذهن و زبان نخبگان این دوره دارد. این ایدئولوژی معمولاً نگاهی تقدسگرایانه به گذشته دارد؛ چه این گذشته تاریخی باشد و چه به شخصیتهای تاریخی مربوط شود. این نگاه باعث میشود کسانی که از این منظر به موضوع مینگرند، گذشته را بسیار بزرگ و درخشان ببینند و همین دیدگاه در نهایت مانع از آن میشود که فرد بتواند یا بخواهد شاعرانی چون سعدی، حافظ و مولانا را نقد کند.
برای روشنتر شدن بحث، مثالی میزنم. وقتی به آثار آخوندزاده نگاه میکنیم، بهویژه در دوره اول زندگیاش که هنوز تعلق خاطر چندانی به ناسیونالیسم ندارد و او را میتوان روشنفکری با گرایشهای لیبرال دانست، میبینیم که بهراحتی هم مولانا را نقد میکند و هم حافظ را و تقریباً تمام شخصیتهای کلاسیک را مورد بررسی انتقادی قرار میدهد. اما در مقابل، وقتی به بزرگانی چون فروزانفر، قزوینی یا حتی زرینکوب نگاه میکنیم، میبینیم که این افراد بهتفصیل درباره حافظ، سعدی و مولانا نوشتهاند، ولی حجم مطالب انتقادی در آثارشان بسیار کمرنگتر از نوشتههای کسانی چون آخوندزاده یا علی دشتی است. دلیل این تفاوت آن است که این بزرگان تحت تأثیر جهتگیری ایدئولوژیک خود، که اغلب ناسیونالیستی بود، یا تمایلی به نقد گذشتگان نداشتند یا ترجیح میدادند بهجای نگاهی انتقادی، با دیدی ستایشگرایانه و غیرانتقادی به این شاعران بنگرند. آنها بیش از آنکه بخواهند ناقد این شاعران باشند، در پی معرفی و ستایش آنها بودند.
به دانشجویان تازهکار در نقد ادبی چه توصیهای دارید؟ از کجا باید شروع کنند؟
به دانشجویان تازهکار در نقد ادبی چند توصیه دارم. نخست اینکه باید توجه کنند نقد صرفاً یک موضوع ادبی نیست، بلکه زبانی هنجاری در دنیای مدرن به شمار میرود. اگر به تاریخ ایران نگاه کنیم، از آغاز دوران پس از اسلام، یعنی زمانی که ایرانیان شروع به سرودن شعر یا نوشتن درباره شعر کردند تا دوره مشروطه، زبان غالب، زبان مدح یا هجو بود. شاعران معمولاً یا ستایش میکردند یا هجو میسرودند. اما از دوره معاصر، بهویژه از زمان مشروطه به بعد، زبان نقد بهتدریج جای اینها را میگیرد و به یک هنجار تبدیل میشود. این نکته نهتنها در حوزه ادبیات، بلکه بهطور کلی در زندگی انسان مدرن صدق میکند. به بیان دیگر، زبان نقد، زبان هنجاری انسان معاصر است.
بنابراین، دانشجویان باید دو نکته را بپذیرند: اول اینکه نقد صرفاً شاخهای از حوزه ادبی نیست، بلکه زبانی هنجاری و فراگیر در دنیای امروز است؛ دوم اینکه در مواجهه با هر موضوع یا شخصیتی، باید با این زبان برخورد کنند. اما نکته مهمتر این است که برای نقد کردن، تنها داشتن دانش ادبی صوری کافی نیست؛ بلکه نیازمند نگاهی عمیقتر و گستردهتر است که فراتر از چارچوبهای صرفاً ادبی عمل کند.
برای مثال، ما به دانش تاریخی نیاز داریم. امروزه بهراحتی میتوانیم شاعرانی مانند هوشنگ ابتهاج یا نیما را به خاطر رویکردهای چپگرایانهشان نقد یا داوری کنیم. اما نقد صرفاً به معنای داوری ساده نیست. نقد فرآیندی جدیتر است و به لایههای عمیقتری نفوذ میکند. مثلاً پیش از داوری، این پرسش را مطرح میکند: چرا بخش بزرگی از نخبگان ادبی در آن دوره گرایش به چپ یا مارکسیسم داشتند؟ ابتهاج، شفیعی کدکنی، نیما و دیگران از این دستهاند. نقد فقط این نیست که بگوییم از اثری خوشمان آمده یا نه، یا چون ابتهاج تعلقات چپگرایانه داشته، باید او را کنار بگذاریم. نقد دشوارتر از اینهاست. کار سخت منتقد این است که بتواند به این پرسش پاسخ دهد: چه عواملی باعث شد گروهی از شاعران در یک دوره خاص چنین دیدگاهی را بپذیرند؟ به همین دلیل، نقد کار پیچیدهای است و علاوه بر دانش ادبی، نیازمند دانش گسترده تاریخی و اجتماعی نیز هست. توصیهام به دانشجویان این است که تا زمانی که به این دانش مجهز نشدهاند، با احتیاط نقد کنند. نمیگویم نقد نکنند، چون انسان ناگزیر از داوری است، اما این کار را با دقت و احتیاط انجام دهند.
رایجترین اشتباهاتی که دانشجویان در نقد ادبی مرتکب میشوند چیست؟
یکی از رایجترین اشتباهاتی که دانشجویان، بهویژه امروزه، مرتکب میشوند این است که تصور میکنند برای نقد حتماً باید یک بنیاد نظری مشخص داشته باشند. این موضوع بهخصوص در میان ادبیاتیها زیاد دیده میشود. مثلاً وقتی کتابی را نقد میکنید یا درباره چیزی با نگاهی انتقادی صحبت میکنید، میپرسند: «بنیاد نظری کارتان چیست؟» منظورشان نظریههای ادبی رایج امروزی مثل رویکرد فرویدی، مارکسیستی یا نظریههای مشابه است. اما این تصور اشتباه است که اگر نقد فاقد این بنیادهای نظری باشد، ارزش خود را از دست میدهد. چنین چیزی درست نیست.
نقد میتواند مبانی بسیار متنوعی داشته باشد. مثلاً ممکن است بر پایه باورهای کلامی باشد؛ یعنی شما از منظر باورهای کلامی یا فقهی خودتان نقد کنید. یا ممکن است بنیادهای ایدئولوژیک داشته باشد و بر اساس اصول ایدئولوژیک شما شکل بگیرد. این به آن معنا نیست که نقد حتماً باید بر اساس چند نظریه مشخص و متداول باشد. خیر، چنین الزامی وجود ندارد. باید حساب این دو را از هم جدا کرد. نقد میتواند بر پایه نظریه باشد، اما این تنها یکی از مبانی ممکن است و به این معنا نیست که بدون نظریه نمیتوان نقد کرد.
حتی میخواهم بگویم، شاید کمی اغراقآمیز به نظر بیاید، اما ایمان بیشازحد به نظریهها گاهی فضای نقد را محدود میکند. نظریهها شما را در چارچوبی قرار میدهند که ممکن است رویکرد انتقادیتان را تضعیف کند. زیرا نقد وقتی در چارچوبهای سفتوسخت قرار میگیرد، معمولاً نمیتواند به نتایج درخشان و خلاقانهای برسد.
تأثیر فناوری و فضای مجازی (مثل شبکههای اجتماعی) بر نقد ادبی و تولید آثار ادبی را چگونه ارزیابی میکنید؟
بررسی تأثیر فناوری بر نقد ادبی کار دشواری است. از یک سو، فناوری ممکن است به شکوفایی نقد کمک کرده باشد. در گذشته، به دلیل نبود فضای مجازی، نقد عمدتاً به صورت مکتوب بود و باید از فرایند چاپ عبور میکرد. اینکه نقدی مورد استقبال قرار میگرفت یا نه، به سختی مشخص میشد و این فرایند بسیار زمانبر بود. اما امروزه، فضای مجازی به هر فرد این امکان را میدهد که خود به یک رسانه تبدیل شود. شما بهراحتی میتوانید گروهی یا کانالی در فضای مجازی ایجاد کنید، آثار انتقادی خود را منتشر کنید و بدون نیاز به انتظار برای فرایند داوری و چاپ، آنها را بلافاصله در دسترس قرار دهید. مثلاً به محض اینکه کتابی مانند آثار دکتر شفیعی کدکنی منتشر میشود، میتوانید پس از خواندن آن، نقد خود را بنویسید و به سرعت پخش کنید. در گذشته چنین امکانی نبود. خودم به یاد دارم وقتی مقالهای در نقد کتابی از دکتر شفیعی نوشته بودم، مدتها دستم مانده بود و نمیدانستم کجا باید چاپش کنم. آن زمان این کار دشوار بود، اما امروزه بسیار ساده شده است.
با این حال، جنبه دیگری هم وجود دارد. این امکان ممکن است مشکلاتی ایجاد کند و فکر میکنم چنین جریانی هم در حال شکلگیری است. امروزه هر کسی میتواند کانالی راهاندازی کند و بدون داشتن دانش اولیه نقد یا آگاهی از مقدمات آن، شروع به نوشتن کند. در گذشته، نقدهای مکتوب پیش از چاپ توسط داورانی زبده بررسی میشدند و خوب و بد از هم جدا میشد. اما حالا چنین فیلتری وجود ندارد. هر چیزی که نوشته میشود، بدون گذشتن از نظر داوران، منتشر و پخش میشود. این وضعیت ممکن است فضایی را به وجود آورده باشد که با انبوهی از یادداشتهای تلگرامی یا مجازی مواجه شویم که بسیاری از نویسندگانشان فاقد دانش لازماند یا متنهایشان از دقت و اعتبار کافی برخوردار نیستند.
با این حال، این به معنای آن نیست که باید جلوی فضای مجازی را بست. خیر، این پدیده اجتنابناپذیر است. به نظرم کمکهایی که فضای مجازی به نقد میکند، ارزشمندتر از آن است که بخواهیم آن را حذف کنیم. فوایدش بر معایبش میچربد و بهتر است به جای بستن این فضا، از ظرفیتهای آن بهره ببریم.
به نظر شما نقد ادبی در آینده به چه سمتی حرکت خواهد کرد؟
در پاسخ به این سؤال که نقد در آینده، مثلاً در سال ۱۴۰۸، به چه مسیری باید برود، میخواهم بگویم که اصولاً نباید برای نقد «باید» و «نباید» تعیین کرد. نقد باید مستقل باشد و در هر دورهای با توجه به مقتضیات زمان خود پیش برود. ممکن است در یک دوره، مسائل اجتماعی پررنگتر شوند و در دورهای دیگر، جنبههای زیباییشناختی بیشتر مورد توجه قرار گیرند. نیازی نیست بگوییم نقد باید صرفاً به یک حوزه خاص محدود شود یا میتواند به همه مسائل ورود کند. همانطور که پیشتر گفتم، نقد زبان هنجاری انسان مدرن است. انسان مدرن با این زبان و این نوع نگاه به جهان مینگرد، آن را ارزیابی میکند و تبیین مینماید. به همین دلیل، نقد میتواند همزمان به مسائل اجتماعی، زیباییشناختی و دیگر حوزهها توجه کند. هیچ «بایدی» برای آن وجود ندارد و هیچ انتخاب «این یا آن» هم در کار نیست؛ نقد میتواند به همه این جنبهها به طور همزمان بپردازد.
مترجم کتاب «انقلاب صنعتی آلمان؛ الگوی اقتصاد فناور و مولد» به خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در بوشهر گفت: این کتاب به بررسی تاریخی انقلاب صنعتی اول و دوم آلمان در قرن نوزدهم میپردازد که مطالعه آن، برای کسانی که به تاریخ آلمان و بهطور کلی به تاریخ انقلاب صنعتی علاقه دارند، دانشجویان، استادان و دانشپژوهان حوزههای مدیریت و اقتصاد، مدیران صنعتی، متخصصان حوزه مدیریت فناوری و نوآوری و پژوهشگران حوزه کارآفرینی، نوآوری، سیاستگذاران دولتی و حتی مدیران دانشگاهی بسیار مفید و سودمند خواهد بود. این کتاب، به خوانندگان کمک میکند تا درک عمیقتر و دقیقتر از این پدیده مهم تاریخی پیدا کنند و بتوانند به شکل هوشمندانهای از این تجربه ارزشمند جهانی استفاده کنند.
رضا آذین که عضو هیئت علمی گروه مهندسی نفت دانشگاه خلیج فارس بوشهر است، توضیح داد: اهمیت صنعت آلمان در آغاز فرایند صنعتی شدن ایران، نبود منابع علمی معتبر در حوزه انقلاب صنعتی آلمان، بررسی دقیق وقایع، شخصیتها و اختراعات کلیدی، نقش بیبدیل آلمان در این دوران و ایجاد درک عمیقتری از این دوران حیاتی در تاریخ بشریت در مخاطب مهمترین دلایلی بودند که باعث شدند کتاب «انقلاب صنعتی آلمان؛ الگوی اقتصاد فناور و مولد» نوشته هانس ورنر هان به فارسی برگردانم. در این کتاب، ما با تحولاتی آشنا میشویم که نه تنها صنعت، بلکه نحوه زندگی، کار و ارتباط مردم را برای همیشه تغییر داد.
وی به اهمیت این کتاب در توسعه صنعتی ایران اشاره و بیان کرد: انقلاب صنعتی آلمان، دگرگونی عظیمی بود که در اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم میلادی در این کشور رخ داد. این دگرگونی، ساختار اقتصادی و اجتماعی آلمان را به طور کامل متحول و آن را از یک کشور کشاورزی به یک قدرت صنعتی بزرگ تبدیل کرد. کتاب حاضر، به طور جامع و دقیق به ابعاد مختلف انقلاب صنعتی آلمان میپردازد. در این کتاب، عواملی که زمینه وقوع این انقلاب را فراهم کردند، مراحل مختلف آن و پیامدهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آن به تفصیل بررسی شدهاند. همچنین، این کتاب به نقش افراد و شخصیتهای برجستهای که در رهبری و هدایت انقلاب صنعتی آلمان نقش داشتند، میپردازد.
تجربه صنعتی شدن آلمان از منظر تاریخی، الهامبخش است
به گفته آذین، تجربه صنعتی شدن کشور آلمان از منظر تاریخی، آن قدر آموزنده و الهامبخش هست که نمیتوان آن را نادیده گرفت و از جهاتی مطالعه آن از اولویت ویژهای برخودار است که عبارتند از مطالعه تجربه آلمان به ما کمک میکند تا عوامل زمینهای و بسترهای شکلگیری انقلاب صنعتی را بشناسیم و به درک تاریخی بهتری از شرایط اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی آلمان در زمان شکلگیری انقلاب صنعتی دست پیدا کنیم. مطالعه این کتاب به شناخت نقش نظام آموزشی پیشرفته چه در حوزه آموزش عمومی و مدرسه و چه در زمینة دانشگاه و تاثیر پژوهشهای تجربی در توسعه آلمان کمک میکند.
وی در خصوص دیگر مزایای مطالعه این کتاب یادآور شد: درک تاثیر نظام حکمرانی، نظام اداری، تجارب نهادی و ساختاری و بوروکراسی توسعهیافته آلمان در توسعه صنعتی آلمان کمک شایانی به نظامهای حکمرانی، دولتهای ملی و محلی برای توسعه صنعتی میکند و از این منظر میتواند به سیاستگذاران و حکمرانان کمک کند. همچنین درجه بالایی از امنیت حقوقی و رعایت حق مالکیت از عوامل زمینهای هستند که انقلاب صنعتی آلمان شدیداً تحت تاثیر آن شکل گرفته است. درس آموختههای مرتبط با این حوزه نیز در کتاب، شایسته توجه ویژه است.
به عقیده این مترجم و استاد دانشگاه، کسبوکارهای خانوادگی نقش کلیدی و ویژهای در توسعه آلمان ایفا کردهاند. به گونهای که گفته میشود روند توسعه صنعتی اولیه آلمان متکی به شکلگیری و فعالیت مجموعهای از کسبوکار خانوادگی بوده و این مدل توسعه کسبوکار با مزایای ویژهای که دارد میتواند تجربه ارزشمندی برای همه کشورها باشد. شناخت این وجه از توسعه صنعتی نیز در این کتاب مورد توجه قرار گرفته است.
وی با تاکید بر اینکه تجربه آلمان در زمینه همکاری دانشگاه و صنعت تجربة ارزشمندی است، افزود: در کشوری مانند آلمان به نظر میرسد علم و تولید صنعتی به نوعی همزادند و شاید نتوان تفکیک و تقدم زمانی بین این دو قائل شد. هر چند چرخه تولید از یک نیاز شروع میشود و برای رفع نیاز بشر به دنبال روش ابزار مناسب و کارامد بوده و ابزار روش کارامد را علموفناوری در اختیار تولید کننده قرار داده است و این چرخه به صورت یک سیکل اثربخش مثبت و فزاینده عمل کرده و تا کنون ادامه یافته است. سرانجام صنعت و تولید، بهمثابه بستر همه تحولات عمل کرده است. پایه توسعه علمی و فناوری، صنعت است و نهایتاً صنعت از دستاوردهای علمی و فناوری دانشگاه ها و دانشمندان برای نوآوری و ایجاد مزیت رقابتی در صنعت استفاده کرده است.
کتابی که فرایند گذار آلمان از کشاورزی به صنعت مدرن را روایت میکند
آذین یادآور شد: در نهایت، به طور خاص برای دانشجویان و دانشپژوهان حوزه مدیریت و نظریه سازمان، تجربه آلمان از منظر چگونگی گذار از عصر کشاورزی به دوران مدرن و انقلاب صنعتی و توجه یکپارچه به همه ابعاد تحولات و عوامل تاثیرگذار بر آن به درک بهتر نظریههای سازمان و مدیریت کمک میکند. در این کتاب، روند تاریخی شکلگیری صنعت مدرن از زمان پیش از یکپارچگی و تشکیل کشور آلمان مرور شده و فرایند گذار آلمان از کشاورزی، صنعت روستایی و سنتی به صنعت مدرن تشریح شده است.
مترجم کتاب «انقلاب صنعتی آلمان؛ الگوی اقتصاد فناور و مولد» ادامه داد: فراز و فرودهای آلمان، چالشها و بحرانهای مختلف در بخش کشاورزی، صنعت، تجارت خارجی در این کتاب به تفصیل بررسی شده است. همچنین، تدابیر ساختاری، قانونی و راهبردی کشور برای تسهیلگری در مسیر صنعتی شدن، ارتباط با پژوهشهای دانشگاهی به ویژه حوزه صنایع شیمیایی و الکتریکی در موج دوم صنعتی شدن (که در این کتاب با نام انقلاب صنعتی دوم معرفی شده است) تشریح شده است. به علاوه، پیشرانهای توسعه صنعتی و اقتصادی آلمان از جمله راهآهن سراسری و تأثیر مستقیم و غیرمستقیم آن بر سایر صنایع سنگین مانند آهن و فولاد، زغال سنگ، ماشینآلات و تجهیزات مثل لوکوموتیو، نساجی، تجهیزات نظامی نیز در این کتاب مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
آذین تاکید کرد: اندیشمندان، اقتصاددانان، دانشمندان، پژوهشگران، مخترعان، کارآفرینان و فناوران برجسته و سرشناس آلمانی که معاصر انقلاب صنعتی و تأثیرگذار یا متأثر از این رویداد بزرگ بودند نیز در بخشهای مختلف این کتاب معرفی شدهاند. اهمیت این شخصیتها به ویژه در انقلاب صنعتی دوم آلمان به اندازهای است که میتوان ردپای مفاهیم جدید دنیای مدرن مانند دانشگاه نسل سوم، اقتصاد دانشبنیان، توسعه پایدار با توجه به محیط زیست، مشارکت زنان در فرآیند توسعه را در آلمان قرن نوزدهم دید.
این استاد دانشگاه بیان کرد: همزمان با جریان انقلاب صنعتی در آلمان، دانشمندان، مخترعان، صنعتگران آلمانی مانند همتایان سایر شرکتهای اروپایی و آمریکایی خود، با یافتههای علمی، دستاوردهای فناوری و تجاریسازی اختراعات خود در فرایند توسعه صنعتی کشور مشارکت کردند. در این دوره، فیزیکدانان، شیمیدانان، زیستشناسان و مهندسین کارآفرین آلمانی با مشارکت درخشان در توسعه علمی جهان، سهم ویژهای در کاربست علمودانش برای خدمت به جامعه بشری، درک بهتر از ناشناختههای جهان و تولیدات صنعتی برای بهبود کیفیت زندگی جهانیان و تولید ثروت دانشبنیان داشتند.
به گفته آذین، مرور فهرست مفصل دانشوران و صنعتگران قرن نوزدهم آلمان در کنار بزرگان علم و فناوری آلمانی و دانشمندان آلمانی برنده جایزه نوبل در شروع اعطای جایزه از آغاز قرن بیستم (مانند ویلهلم رونتگن، آدولف فون بایر، امیل فیشر، رابرت کخ، امیل فون بهرینگ) گویای این واقعیت است که توجه به آموزش و ترویج علموفناوری یکی از پایههای توسعه صنعتی آلمان است. انقلاب صنعتی آلمان در کنار خدمت به جامعه بشری از درون این حرکتهای علمی اصیل و مرز دانش جان گرفت و دوام و قوام آن، مدیون تلاشهای پیوسته علمی و فناوری دانشمندان و فناوران است.
آلمان، کشوری قابل اعتنا و مهم در عرصه توسعه صنعتی ایران است
این مترجم جنوبی با تاکید بر اینکه آلمان کشوری قابل اعتنا و مهم در عرصه توسعه صنعتی ایران است، گفت: به باور بلوشر، ایرانیان دوره قاجار «به قدرت ماشین در توسعه اقتصادی پی بردند و دوای درد عقبماندگی خود را در بهکارگیری قدرت ماشین میدیدند.» تعجبی نداشت که هر کشور خارجی که فناوری ماشین را به ایران بیاورد مورد استقبال قرار میگرفت. از سوی دیگر، شرکتهای آلمانی نیز از دوره قاجار در رقابت با همتایان اروپایی خود، در پی یافتن جایگاه و سهم خود در بازار ایران بودند. برای مثال، شرکت زیمنس در آن دوره مذاکراتی با دولت ایران برای احداث راهآهن داشت و پیشنهاد امتیاز راهآهن ایران را از سوی محسنخان معینالملک، وزیر مختار ایران در لندن دریافت کرد. گرچه این مذاکرات به قرارداد نرسید، ولی در حکومت بعدی و در زمان رضا شاه، آلمانیها هدایت بخش شمالی راهآهن سراسری ایران را به عهده داشتند. استانداردهای ساخت این راهآهن سراسری نیز مطابق استانداردهای آلمان بود.
او افزود: همچنین گروههای دانشآموخته مدرسه صنعتی ایران - آلمان و گروههایی از دیپلمههای دوره دوم دبیرستان برای آموزشهای کاربردی حه راهآهن به آلمان اعزام میشدند. این کشور در فاصله میان دو جنگ جهانی اول و دوم قراردادهای تجاری و صنعتی مهمی با ایران داشت. برخی از آنها مانند توافق تجارت آلمان - ایران، تراز تجارت خارجی ایران را به میزان قابل توجهی ارتقا داد. بخش عمدهای از برنامه توسعه صنعتی ایران در دو دهه نخست قرن ۱۴ خورشیدی (سالهای ۱۳۲۰-۱۳۰۰) بر پایه ماشینآلات آلمانی گسترش یافت، به نحوی که بیشتر ماشینآلات کارخانجات کبریتسازی، نزدیک به ۷۰ درصد تجهیزات نیروگاههای برق، کارخانه سیمان، ۶۰ درصد دوکهای نخریسی، شمار زیادی از کارخانههای پنبه و نساجی ساخت آلمان بود و این تصویر، جایگاه ویژة صنایع آلمانی را در ایران در مقایسه با رقبای انگلیسی و شوروی (روسی) نشان میدهد.
این پژوهشگر برتر کشوری در حوزه صنعت تاکید کرد: برخی از آنها مانند تأسیس کارخانه فولاد و ذوب آهن در کرج با مشارکت شرکتهای بزرگ آلمانی مانند کروپ نیز با گسترش جنگ جهانی دوم به ایران و اشغال کشور در سال ۱۳۲۰ ناتمام ماند. به علاوه، مدیران آلمانی بانک ملی مانند لیندن بلات و گیلهامر نیز تأثیر قابلتوجهی بر شکلگیری راهبردهای اقتصادی و مالی ایران در چارچوب شریک تجاری با ایران داشتند. همچنین، برنامه توسعه صنعت اتمی ایران با احداث نیروگاه برق هستهای بوشهر در میانة دهة ۱۳۵۰ خورشیدی به همت شرکت زیمنس آلمان شروع شد که این بار نیز با وقوع انقلاب سال ۱۳۵۷ در ایران متوقف و یک دهه بعد با پایان یافتن جنگ ایران - عراق از سوی شرکت روس اتم روسیه ادامه یافت.
نقش حضور صنایع آلمانی در توسعه صنعتی ایران
آذین با اشاره به اینکه مسئله حضور صنایع آلمانی و نقش آنها در توسعه صنعتی ایران میتواند موضوع پژوهشهای دانشگاهی در حوزههای اقتصادی و صنعتی باشد، تصریح کرد: بیشک شناخت مسیری که آلمان در جریان انقلاب صنعتی پیمود، درسهای زیادی برای اندیشمندان، پژوهشگران، فناوران، سیاستگذاران و برنامهریزان ایرانی دارد، چراکه ایران با وجود پیشینه طولانی در مهندسی، دوره نسبتاً طولانی از فترت را تجربه کرد. در نهایت، قرن بیستم برای این کشور دورهای با تجربهای متفاوت بود و به گفته یرواند آبراهامیان، ایران «با گاو و خیش قدم به قرن بیستم گذاشت و … در کمال ناباوری و حیرت بسیاری، با یک برنامه هستهای از آن خارج شد» و اکنون در پایان ربع قرن بیستویکم در پی سرآمدی علمی و تثبیت جایگاه خود در اقتصاد دانشبنیان جهان است. گرچه چالشهای زیادی پیش روی این جریان قرار دارد که در کتاب «توسعه کسبوکارهای دانشبنیان در زیستبوم نوآوری» به تفصیل آمده است.
این استاد دانشگاه تاکید کرد: بیم آن میرود که با سوگیری ناشی از درک نکردن صحیح جایگاه و اهمیت نقش صنایع بزرگ و شناخت ضعیف از تجربههای جهانی، همچنین تعریف غلط از کارآفرینی و تعمیم این واژه به تمام شیوههای خوداشتغالی و اشتغالزایی بدون توجه به ویژگیهای فناورانه، مقیاسپذیر و قابل رشد، به گسترش بیرویه و بیقاعده کسبوکارهای کوچک در صدر سیاستها و برنامههای دولتی قرار گیرد و این رویکرد غیرعلمی و شتابزده به اتلاف منابع و از دست دادن فرصتها در عرصة جهانی گردد.
آذین یادآور شد: توجه ناکافی به علوم پایه و کاربردی در توسعه کسبوکارهای دانشبنیان ایرانی با وجود تأکید نهادهای جهانیِ پیشروی علموفناوری، تجربه انقلاب صنعتی انگلستان، آلمان و اروپا، راهبردهای کلان بینالمللی در هفتاد سال گذشته و رویکردهای جدید که آینده فناوری را بر پایه علوم پایه و میانرشتهای ترسیم میکنند، پاشنه آشیل برنامههای ملی مانند نظام ملی نوآوری و حمایت از توسعه کسبوکارهای دانشبنیان است. علوم پایه در عصر حاضر نیز همچون قرنهای گذشته اهمیت کلیدی در دستیابی به اهداف توسعه پایدار، نوآوری، توسعه اقتصادی، توسعه انسانی، رویارویی با چالشهای جهانی و ایجاد گفتمان بینالمللی است. امید که جایگاه واقعی خود را در پلتفرم اقتصاد دانشبنیان ایران نیز پیدا کند.
این استاد دانشگاه، پژوهشگر و مترجم جنوبی گفت: در کتاب «انقلاب صنعتی آلمان؛ الگوی اقتصاد فناور و مولد» میتوان تجربه زیسته یک کشور فناور و مولد را در پیوند عمیق میان دانش، فناوری، کسبوکار و تجارت بر پایه دانش و نوآوری به تفصیل دید. نقش دولتهای محلی (پیش از تشکیل کشور آلمان) و دولت مرکزی (پس از اتحاد آلمان)، دانشمندان، تجار، کارآفرینان، کسبوکارهای خانوادگی، دانشگاهها در انقلاب صنعتی و واکنشهای اندیشمندان و جامعه به این رویداد به تفصیل در این کتاب بررسی شده است. آثاری با موضوعات تاریخ اقتصادی، تاریخ اقتصادی و سیاسی در ایران، اقتصاد سیاسی ایران و کار شده و بیانگر اهمیت این شاخة مهم بررسی تاریخی اقتصاد نزد پژوهشگران ایرانی است.
مترجم کتاب «انقلاب صنعتی آلمان؛ الگوی اقتصاد فناور و مولد» ادامه داد: برخی موضوعات مهم مانند نقش دولت در توسعة صنعتی نیز دغدغه اندیشمندان توسعه در ایران است و آثاری از پژوهشگران خارجی در این خصوص ترجمه شده است؛ اما در عین حال، حوزههای جدید علمی و پژوهشی در این کتاب دیده میشود که جای آنها در پژوهشهای ایرانی خالی است و هنوز به خوبی شناخته شده نیست. از جمله این حوزهها میتوان خاستگاه فکری، پیشینه خانوادگی، اجتماعی، مالی، تحصیلی و انگیزههای ایرانیان پیشتاز توسعه صنعتی و پایهگذار صنعت نوین در ایران از ۱۵۰ سال پیش تا امروز، تاریخ محیط زیست، کلیومتری، کسبوکارهای خانوادگی ایرانی، توسعه منطقهای با مقایسه مناطق مختلف کشور، تأثیر متقابل دانشها و پژوهشهای دانشگاهی و توسعه صنعتی، نقش زیرساختهایی مانند راهآهن در توسعه، توسعه صنایع مختلف به ویژه صنایع شیمیایی، کشاورزی، آهن و فولاد، برق، در پیوند با دانش بومی و دانشگاهی و صنعتی را نام برد که ظرفیت پژوهش در زیستبوم صنعتی و نوآوری ایران دارند.
آذین در خصوص ویژگیهای ترجمه کتاب مذکور بیان کرد: با توجه به ماهیت دانشنامهای کتاب اصلی، یکسری از مطالب به صورت چکیده و خلاصه در متن وجود داشت که در شکل اصلی برای مخاطبان و پژوهشگران فارسی زبان چندان قابل فهم و استفاده نبود. از این رو، نیاز به تشریح برخی رویدادهای تاریخی، شخصیتها و صنایع پیشران در آلمان احساس شد. برای این منظور و با هدف ارائه اطلاعات تکمیلی به مخاطبان و کمک به روانی مطلب، منابع متعددی مطالعه و بررسی شد و توضیحات تکمیلی در قالب پاورقی، شکل و نقشه به متن اضافه شد. تمام مطالب پاورقی به همت بنده بهعنوان مترجم اثر، تهیه و به کتاب افزوده شده است. مراجع جدید که در متن فارسی به آنها مراجعه شده نیز در پایان کتاب و پس از معرفی منابع متن اصلی آمده است. به علاوه، نام شهرها و مناطق مورد اشاره در متن، با اقتباس از متن اصلی به آلمانی در زیرنویس و به صورت یک فهرست مجزا در آغاز کتاب درج شده است.
به گزارش ایبنا؛ کتاب «انقلاب صنعتی آلمان؛ الگوی اقتصاد فناور و مولد» نوشته هانس ورنر هان که چاپ نخست آن با ترجمه رضا آذین، استاد دانشگاه، پژوهشگر و مترجم جنوبی سال ۱۴۰۳ به همت انتشارات «نهادگرا» در ۲۵۳ صفحه منتشر شده بود، در پی استقبال مخاطبان از این کتاب، در کمتر از چند ماه در بهار امسال به چاپ دوم رسید. پیش از این اثر، از این پژوهشگر ۴ کتاب انگلیسی و بیش از ۱۵ اثر ترجمه نظیر رفتار فازی سیالات گاز میعانی، اصول کاربردی مهندسی مخازن نفت و گاز، ذخیرهسازی زیرزمینی گاز طبیعی، هندبوک فشرده مهندسی شیمی، پیوند دانشگاهها به رشد منطقهای (درسهایی از اتحادیه اروپا)، نمودارهای فرایندی در صنایع نفت، گاز و پتروشیمی گام بعدی چیست؟ روندها و رویکردهای آینده علم، توسعه کسب و کارهای دانشبنیان در زیست بوم نوآوری، آلودگی نفتی دریایی خلیج فارس، مقابله با آلودگی نفتی در جنگلهای مانگرو آلودگی نفت دریایی و روشهای مقابله با آن و… راهی بازار کتاب شده است. آذین افزون بر تالیف و ترجمه کتب علمی، ثبت ۱۴ اختراع را در کارنامه خود ضبط کرده است.