ناشر کتب علمی ، آموزشی و فرهنگی

۱۳۱ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۴ ثبت شده است

«اِوَز» چگونه پایتخت کتاب شد؟/ از باشگاه‌های کتابخوانی تا فعالیت‌های مردمی کتاب‌محور

«اِوَز» چگونه پایتخت کتاب شد؟/ از باشگاه‌های کتابخوانی تا فعالیت‌های مردمی کتاب‌محور

گزارش ایبنا؛

«اِوَز» چگونه پایتخت کتاب شد؟/ از باشگاه‌های کتابخوانی تا فعالیت‌های مردمی کتاب‌محور

 محمدحسین نیکوپور

فارس- «اوز» پس از کسب عنوان «شهر خلاق کتاب»، در سال جدید نیز «پایتخت کتاب ایران» شد. عنوانی که با اجرای طرح‌ها و برنامه‌های متنوع کتاب‌محور و فعالیت‌های مردمی خودجوش در حوزه کتاب کسب شده است.

سرویس استان‌های خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): چهار سال پس از کسب عنوان «شهر خلاق کتاب ایران» توسط اوز، اکنون این شهر به عنوان «پایتخت کتاب ایران» انتخاب شد. اوز با کسب بیشترین امتیاز، حالا در فصلی نو در تاریخ فرهنگی خود و استان فارس قرار گرفته است. این شهر که در جنوب استان فارس قرار دارد، با اجرای برنامه‌هایی متنوع و همسو با اهداف این رویداد، توانسته از میان پنج نامزد دیگر، پایتخت کتاب ایران شود.

از سال ۹۵ که طرح انتخاب پایتخت کتاب ایران آغاز شد، دبیرخانه‌ای در شهر اوز به منظور کسب این عنوان و برای انجام فعالیت‌های ترویجی حوزه کتاب تاسیس شد.

فعالیت خودجوش مردم در حوزه کتاب؛ اوز را متمایز کرده است

به گفته محمدرسول رفعتی، مسئول دبیرخانه پایتخت کتاب شهر اوز، این شهر از سال ۹۵ به صورت مستمر در جشنواره پایتخت کتاب ایران حضور داشته و در تمام این سال‌ها پنج بار به عنوان شهر خلاق کتاب و دو بار به عنوان شهر دوستدار کتاب انتخاب شده است. اما ویژگی که شهر اوز را در حوزه کتاب و کتابخوانی از سایر شهرها متمایز می‌کند، این است که نه تنها مسئولان و دولتمردان در ترویج کتابخوانی فعالیت می‌کنند، بلکه مردم نیز در این فعالیت‌ها همکاری و همراهی دارند. به طوری که بسیاری از برنامه‌ها و فعالیت‌هایی که به طور ویژه برای پایتخت کتاب طراحی شده، با همکاری و مشارکت خودجوش مردم شهر اوز انجام می‌گیرد که این خاص‌ترین امتیازی است که اوز نسبت به سایر شهرهای کشور دارد.

او با اشاره به روحیه مردم این شهر در حوزه کتاب و امور ترویجی آن گفت: در اوز خیرین حوزه کتاب نه تنها در شکل‌گیری زیرساخت‌های کلان کتابخوانی نظیر بنیانگذاری کتابخانه‌ها و سالن‌های نمایش بزرگ یا ساخت قفسه‌های کتاب به شهر کمک کرده‌اند، بلکه در انجام کارهای خردی چون نذر دانایی نیز مشارکت داشته‌اند. در این برنامه، کتاب به تعداد زیادی نذر و به صورت هدیه به کسانی که توان خرید کتاب نداشتند، اهدا می‌شد.

طرح‌هایی که در دبیرخانه پایتخت کتاب اوز به صورت ایده وجود داشته، با استقبال مردم همراه شده و آنها به صورت داوطلبانه از سوی گروه‌های مردمی اجرا می‌شوند. ایجاد قفسه‌های کتاب در محیط‌های کار، از فروشگاه‌ها تا ادارات از جمله این طرح‌هاست. در فروشگاه‌های اوز، قفسه‌های کتاب توسط صاحبان مشاغل ایجاد شده است.

«اِوَز» چگونه پایتخت کتاب شد؟/ از باشگاه‌های کتابخوانی تا فعالیت‌های مردمی کتاب‌محور

 

به عنوان مثال در راستای این اقدامات مردمی، یک طلافروشی در شهر اوز قفسه کتاب راه اندازی کرده است که هم به فروشندگان خود و هم به مردم کتاب امانت می‌دهد. از سویی، اوز در برگزاری آیین رونمایی کتاب‌های نویسندگان بومی بیشترین آمار را در سال گذشته در استان فارس را داشته که نشان از فعالیت مستمر و نتیجه‌بخش کتابخوانی دارد که به خلق اثر نیز منجر شده است.

باشگاه‌های کتابخوانی فعال و ارائه ۴۰ طرح جدید

مسئول دبیرخانه پایتخت کتاب شهر اوز در رابطه با آنچه ذکر شد توضیح داد: کودکانی که در برنامه‌های حافظ‌خوانی، سعدی‌خوانی و شاهنامه‌خوانی در کشور به مقام دست یافته‌اند و کودکانی که قصه‌خوانی را دنبال کرده‌اند و برخی از آن‌ها بزرگ شده‌اند و می‌توانند آینده این شهر را درخشان‌تر کنند، در دستیابی به این عنوان بی‌تاثیر نیستند. ما در شهر اوز باشگاه‌های کتابخوانی فعال داریم که نظایر آن در شهرهای دیگر استان کم است. این باشگاه‌ها بر تربیت کودکان اثر گذاشته است به طوری که کودکان، خود معرف کتاب به بزرگسالان نیز شده‌اند.

وی خاطرنشان کرد: اوز در نهمین دوره انتخاب پایتخت کتاب ایران ۴۰ طرح جدید برای دبیرخانه پایتخت کتاب ایران ارسال کرده است که خوشبختانه با بالاترین امتیاز را در میان هفت شهر انتخاب شده، به مرحله نهایی راه پیدا کرد.

اوز از شهرستان‌های استان فارس است که در فاصله ۳۵۱ کیلومتری شیراز قرار دارد.‌

همچنین بهشهر نیز به عنوان شهر دوستدار کتاب و لاهیجان به عنوان شهر مشتاق کتاب انتخاب شده‌اند.

 

۱۴

اردیبهشت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
H.Kh

مخابرات رزم خراسان شمالی در دفاع مقدس

 

انتشارات زبان علم 

حامی کتاب و کتابخوانی 

بجنورد 

خراسان شمالی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
H.Kh

«کتاب»؛ لمس جاودانگی در عصر انگشتان سرد

«کتاب»؛ لمس جاودانگی در عصر انگشتان سرد

یادداشت؛

«کتاب»؛ لمس جاودانگی در عصر انگشتان سرد

خراسان‌رضوی - کتاب‌ها در حافظه‌ ما خانه می‌کنند، در حالی که اطلاعات اینترنتی، مثل عبوری‌ترین بادها، از ذهن می‌گذرند. آنچه که در عصر سرسام‌آور سرعت به فراموشی سپرده شده، لذت کُند خواندن است.

سرویس استان‌های خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - حسین زوارزاده، مدرس مراکز آموزشی و کارشناس حوزه ارتباطات و رسانه: در روزگاری که نور صفحه‌های سرد گوشی‌ها چشم‌هایمان را به تسخیر درآورده، هنوز هم صدای ورق خوردن یک کتاب، چیزی شبیه موسیقی روح است. بوی کاغذ، بافت کلمات روی صفحه، لمس سطر به سطر معنا، چیزی نیست که اینترنت بتواند از پس آن بربیاید. در هیاهوی بی‌پایان نوتیفیکیشن‌ها و اسکرول‌های بی‌هدف، کتاب همچون فانوسی است که روشنی آرامش را در دل تاریکی‌های دیجیتال زنده نگه می‌دارد.

فضای مجازی و اینترنت، هرچند بی‌کران‌اند و بی‌شمار اطلاعات را در مشت ما می‌گذارند، اما هیچگاه نتوانسته‌اند آن حس شیرین در دست گرفتن یک کتاب را بازسازی کنند. تورق صفحات کتاب، شنیدن خش خش کاغذ زیر انگشتان، لذت پیدا کردن یک جمله طلایی وسط پاراگرافی فراموش‌شده… همه این‌ها تجربه‌هایی‌اند که حتی بهترین فایل‌های پی‌دی‌اف روی مدرن‌ترین گوشی‌ها و لپ‌تاپ‌ها هم از آن بی‌بهره‌اند. لمس واقعی با دست، لمس واقعی با دل همراه است و این چیزی است که در دنیای مجازی گم می‌شود.

صفحات دیجیتال، سردند. بی‌جان‌اند. بوی خاطره نمی‌دهند. بوی آن صبح‌های بارانی را نمی‌دهند که کتابی کهنه را باز می‌کنی و انگار بوی گذشته جهان را حس می‌کنی. در صفحه موبایل، هیچگاه نمی‌توانی گوشه یک صفحه را تا بزنی تا یادآور جمله‌ای شود که روزی دلت را لرزانده است. نمی‌توانی در حاشیه یک فایل پی‌دی‌اف، با دست خط خودت، چیزی بنویسی که بعدتر که دوباره خواندی، دلت بلرزد.

کتاب‌ها در حافظه ما خانه می‌کنند، در حالی که اطلاعات اینترنتی، مثل عبوری‌ترین بادها، از ذهن می‌گذرند. آنچه که در عصر سرسام‌آور سرعت به فراموشی سپرده شده، لذت کند خواندن است. کتاب به ما می‌آموزد که به جای دویدن بی‌وقفه، گاهی باید ایستاد، نشست و با واژه‌ها نفس کشید. مطالعه کتاب یک گفت‌وگوست، نه فقط با نویسنده، بلکه با خودِ خودمان. دیالوگی که ما را وامی‌دارد بیشتر ببینیم، عمیق‌تر فکر کنیم و زیباتر زندگی کنیم.

بیایید واقع‌بین باشیم؛ اینترنت ابزار فوق‌العاده‌ای است برای دریافت سریع اطلاعات، اما کتاب‌ها معلمانی‌اند که روحمان را پرورش می‌دهند. کتاب با ما راه می‌آید، هم‌نفس می‌شود، سنگ صبور لحظه‌های خلوتی است که گوشی‌ها و لب‌تاپ‌ها از پسش برنمی‌آیند. کتاب‌ها دوست دارند که دوست داشته شوند؛ آن‌ها می‌خواهند دست به دست شوند، ورق بخورند، زیر جملاتشان خط کشیده شود، در کیف‌ها و کمدها سفر کنند و از نسلی به نسل دیگر برسند.

در دنیایی که تصویرها و پیام‌ها لحظه‌ای می‌آیند و ناپدید می‌شوند، کتاب هنوز هم سنگرگاهی است برای ماندگاری. هر کتابی، یک خانه کوچک برای رؤیاهاست. جایی که در آن می‌توان خود را گم کرد تا بهتر یافت. جایی که سکوتش از هزار فریاد پرمعناتر است.

دنیای فردا، دنیای دانایی است. موفقیت سهم کسانی خواهد بود که بیشتر می‌دانند، بیشتر درک می‌کنند و عمیق‌تر زندگی می‌کنند و این دانایی، این درک، این عمق، چیزی نیست که از میان صفحات درخشان ولی سطحی اینترنت به دست آید؛ این هدیه عزیز، تنها در سایه کتابخوانی و مطالعه عمیق میسر می‌شود.

با کتاب، زمان معنا پیدا می‌کند. ساعاتی که کنار یک کتاب می‌نشینی، مثل نردبانی می‌شود برای بالا رفتن از دیوارهای بی‌خبری. برعکسِ چرخ زدن‌های بی‌هدف در صفحات مجازی که تنها غبار بیشتری بر ذهن می‌نشانند، کتاب تو را به آرامی از روزمرگی بیرون می‌کشد. صفحه به صفحه، اندیشه می‌سازد، سؤال می‌سازد و گاهی پاسخ‌هایی در گوش جانت زمزمه می‌کند که هیچ الگوریتمی در اینترنت، قادر به پیشنهاد آن‌ها نیست.

ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که سرعت، معیار ارزش شده است؛ هر چیزی که سریع‌تر باشد، گویی بهتر است. اما کتاب به ما یاد می‌دهد که فهمیدن، زمان می‌خواهد؛ که درک لایه‌های عمیق‌ترِ زندگی، نیاز به توقف و تفکر دارد. کتاب همان مکثی است که در میانه این مسابقه دیوانه‌وار، ما را به خود می‌آورد، به یادمان می‌آورد که ما انسانیم، نه ماشین‌هایی برای بلعیدن داده‌های بی‌معنا.

باید اعتراف کرد که سادگی و دسترسی همیشگی به اینترنت، وسوسه‌انگیز است. در چند ثانیه می‌توان مقاله‌ای خواند، خلاصه‌ای دید و تصویری سطحی از دانستن پیدا کرد. اما همانطور که غذای فوری جای غذای خانگی را نمی‌گیرد، این اطلاعات تند و گذرا هم جایگزین مطالعه ژرف و اصیل نمی‌شود. روح انسان، برای رشد واقعی، به غذای اصیل نیاز دارد، به لقمه‌های پرمایه کتاب.

و مگر نه اینکه دانایی، همان چراغی است که مسیر فردای ما را روشن می‌کند؟ آینده از آن کسانی خواهد بود که تنها به دانستن خلاصه‌ها بسنده نکرده‌اند، بلکه شجاعت و صبر رفتن به عمق را داشته‌اند. کسانی که آموخته‌اند چگونه کتاب را به دست بگیرند، چگونه با واژه‌ها رفیق شوند و چگونه از لابه‌لای آن‌ها، خودشان را کشف کنند.

در جهانی که هر روز تکنولوژی نویی سر برمی‌آورد و تغییر با سرعت نور رخ می‌دهد، یک حقیقت تغییر نمی‌کند: دانایی، قدرت است. اما این قدرت از راه‌های آسان به دست نمی‌آید. باید نشست، باید وقت گذاشت، باید کتاب خواند. باید با چشمانی مشتاق و دستانی فروتن، تورق کرد، خط کشید، فکر کرد و دوباره خواند.

آینده از آن کسانی است که کتاب را رها نکرده‌اند. آینده، سهم دانایان است و دانایی، همچنان از دل کتاب‌ها می‌روید.

​​​​​​​

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
H.Kh

آموزش بخش های مهم همه مهارت های زبانی / استاد حمید خسروی خواجه ها

 

انتشارات زبان علم 

حامی کتاب و کتابخوانی 

بجنورد 

خراسان شمالی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
H.Kh

جذابیت های تدریس و آموزش ریاضی به دلبندتان

 

انتشارات زبان علم 

حامی کتاب و کتابخوانی 

بجنورد 

خراسان شمالی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
H.Kh

معرفی و بررسی اجمالی سفرنامه بجنورد

معرفی و بررسی اجمالی سفرنامه بجنورد (همراه با سلما و الیاس بجنوردی‌های مقیم آلمان)                  

در اهمیت سفرنامه‌ها و خاطرات فراوان نوشته‌اند. ما در اینجا قصد تکرار آنها را نداریم و فقط به این نکات بسیار مهم اشاره می‌کنیم که در بسیاری موارد سفرنامه‌ها و خاطرات و زندگی‌نامه‌ها، نکات بسیار مهم و ارزشمندی را مطرح می‌کنند که در اغلب موارد در تاریخ رسمی نمی‌آیند. بی‌تردید برای شناخت تاریخ اجتماعی فرهنگی، ادبی، سیاسی و به ویژه زندگی، نگرش، آداب و رسوم و ... مردم باید به منابعی چون سفرنامه‌ها مراجعه کرد.
سید احسان سیدی‌زاده متولد سال ۱۳۳۴ عاشق سفر است و مهمتر از آن او لطف می‌کند و سفرنامه‌هایش را می‌نویسد تا دیگران نیز در تجربه سفرش با او شریک شوند. با گام‌های او گام بردارند و با چشمان او گوشه و کنار دنیا را ببینند و با احساس او همراه شوند و این کاریست ستودنی. او چندین سفرنامه نوشته است که برخی از آنها به چاپ رسیده است و «ذات‌الریال» مانع چاپ برخی از سفرنامه‌ها و دیگر کتاب‌های او شده است. نگارنده قبل از این سفرنامه مالزی ایشان را خوانده‌ام و فراوان لذت برده‌ام و این بار توفیق دست داد و سفرنامه بجنورد را مطالعه کردم و آن را اثری ارزشمند یافتم. قبل از ادامه گزارش، از همه عزیزان خواننده تقاضا می‌کنم که اگر این سفرنامه را نخوانده‌اند، حتماً و حتماً بخوانند و بزرگواری کنند و به دیگر دوستان هم مطالعه آن را سفارش کنند.

در این سفرنامه «آقای «الیاس مرادی» و خواهرشان «سلما» خانم، ساکنان بجنورد بعد از پانزده سال زندگی در آلمان به بجنورد برمی‌گردند. طی هفت روز گردش در شهر از بجنورد قدیم تا امروز را «می‌خوانند»، «می‌شنوند» و «می‌بینند». این دو بجنوردی هرچند که پانزده سال از دیار خود دور بوده‌اند؛ اما عشق بجنورد و شور و شوق ملاقات و دیدن مردم بجنورد و صحبت کردن با آنان به ویژه به زبان ترکی در درون آنان موج می‌زند. آنان آمده‌اند که دوباره و در واقع چند باره شهر خودشان را ببینند. در خیابان‌هایش و کوچه‌هایش گام بردارند و گاهی به یاد دوران کودکی شیطنت کنند و زنگ در خانه‌ای را بزنند و پا به فرار بگذارند. آری آمده‌اند که بوی دیار خود را لحظه به لحظه استشمام کنند و جان تازه‌ای بگیرند. اما اگر خوب بنگریم فقط سیدی‌زاده با آن دو نفر نیستند که بجنورد را دوباره و چند باره می‌بینند. در واقع خوانندگان مشتاق به همراه آنان بجنورد و مردم بجنورد را دوباره و چند باره می‌بینند. صدای مردم را بارها و بارها می‌شنوند. براستی گاهی دوباره و چند باره دیدن، چه درس‌ها و چه لذت‌هایی دارد. خواننده عزیز اگر شما هم می‌خواهید چون نگارنده این لذت را تجربه کنید کتاب را بخوانید.

نویسنده سفرنامه که خود بجنوردی است و معلم. یکی از علاقه‌ها و دغدغه‌های او نیز بجنورد و تاریخ و فرهنگ و ادب این شهر است و در واقع بجنورد جایی بس عظیم در قلب او دارد و این را هم گزاف نگفته‌ایم؛ چون او چندین کتاب درباره بجنورد دارد و مقالات مختلف نوشته است و به ویژه وبلاگ بجنورد ۱۴۰۰ او بسیار فعال است و خوانندگان و بینندگان مشتاقی دارد. نویسنده در این شهر هم با جوانان و هم با کهنسالان نشست و برخاست صمیمی دارد. بنابراین چه کسی بهتر از سیدی‌زاده می‌تواند بجنورد را دوباره به آن دو جوان عاشق دور از دیار نشان بدهد. همانطور که آمد نه تنها به آن دو بلکه به ما خوانندگان هم بازنمایاند.
در این هفت روز آنان به مناطق مختلف بجنورد سر می‌زنند. به شمال و جنوب و غرب و شرق. هرچند که در این مدت کم فرصت نمی‌کنند از برخی مناطق بازدید کنند برای نمونه مناطقی چون نیروگاه. البته این مورد برای این سفرنامه کاستی حساب نمی‌شود. در این هفت روز با هنرمندان، نویسندگان، شاعران، کتاب دوستان، پیشکسوتان ورزشکار، پیشه‌وران و... ملاقات می‌کنند و پای صحبت آنان می‌نشینند. و بویژه جوانان را با کسانی آشنا می‌کنند که به احتمال بسیار زیاد یا نام آنان را نشنیده‌اند و یا آشنایی همه جانبی با آنان ندارند. و در اینجاست که نویسنده بخشی از تاریخ اجتماعی پنهان بجنورد را به قلم می‌آورد و اینجاست که باید به او آفرین گفت و به احترام او کلاه از سر برداشت.- اگر کلاه نداشتید می‌توانید برای او دست بزنید-

همانطور که ذکر شد سفرنامه نویس ما را به جاها و مکان‌های مختلف بجنورد می‌برد. به پای توپ، حسینیه جاجرمی‌ها و بش قارداش و...
به همراه آنان در جشنواره‌های مختلف اقوام شرکت می‌کنیم. صدای و لهجه نازنین آنان را می‌شنویم. لباس‌های زیبای اقوام را می‌بینیم. با ورزشکاران، هنرمندان، پژوهشگران فرهنگ عامه و بویژه با مردم عادی که متاسفانه هیچ وقت در تاریخ رسمی جایی نداشته‌اند، صحبت می‌کنیم و از زبان آنان تاریخ را به گونه دیگری می‌شنویم.

در این سفرنامه فقط دیدن و شنیدن نیست. با نگاه و نگرش و احساس و نگرانی یکایک آنان آشنا می‌شویم. برای نمونه در «سروان ملّه» می‌بینیم که برخی از کوچه‌ها عرضشان به دو متر می‌رسد و اگر آتش سوزی رخ دهد چه اتفاقی خواهد افتاد و در اینجاست که از زبان همراهان سفرنامه نویس می‌خوانیم: « کودکان ترکمن زیادی در کوچه بازی می‌کردند و تصور روزی که این‌ها در آتشی سههگین اسیر شوند دردناک بود.» (ص ۱٠)
نویسنده در صفحات دیگر ما را به جلسه انجمن ادبی عارف می‌برد و ما با شاعران و نویسندگان عزیز بجنورد آشنا می‌شویم. چه آشنایی خوبی. چه شعرهای زیبایی. و براستی باید گفت که شعر رستاخیز کلمات است. همه شعرها زیبا هستند. اگر همه آن‌ها را بیاوریم گزارش بسیار طولانی خواهد شد. در اینجا شعری را از زبان جناب مهدی محمدیان «حاضر همیشگی» انجمن می‌خوانیم:
حیاط را
پر از شکوفه کرده‌ای
تبریک می‌گویم
تنهایی‌ات را
درخت گیلاسم (ص ۵۱)
الان که دارم این صفحات را می‌نویسم آرزو کردم که ای کاش من هم در این جلسه حضور داشتم و شعرهای این شاعران عزیز را با شور و شوق تمام می‌نوشیدم.

همانطور که در سفرنامه مالزی با برخی‌ لطیفه‌های سفرنامه نویس مواجه هستیم؛ در این سفرنامه نیز در برخی از صفحات پیامک‌های فکاهی و طنز و همچنین لطیفه‌های زیبایی را می‌خوانیم که در این زمانه غم و اندوه، لبخندی بر لب‌ها می‌نشاند که این هنریست بس والا. در اینجا دو نمونه را برای آشنایی خوانندگان نازنین می‌آوریم:
* کلاس سخت افزار بودم، استاده گفت این رو می‌بینید؟ به این میگن «چاکِ رَم» ، یهو رفیقم داد زد: «نوکرم»، منم گفتم فدایی داری. جواب احترام ما، حذف درس بود.(ص ۸۶)
*
از یکی پرسیدند وقتی بین تصمیم عقل و دل موندی به حرف کدوم گوش می‌کنی؟
جواب داد. وقتی قلب یه چیزی میگه و عقل یه چیز دیگه، هر دو غلط می‌کنن باید ببینم
زنم چی میگه؟

در سفرنامه مطالبی نیز درباره «مکتب» و «مکتب‌داری » و ویژگی‌های آموزش در آنجا سخن به میان می‌آید و در این شیوه آموزشی مانند امروز نه از میز خبر بود و نه از نیمکت و تخته سیاه. البته تنبیه و مجازات هم برقرار بود. به هر حال کودکان و نوجوانان در آن دوره و زمان آموزش‌های لازم مربوط به زندگی خود را در حد و توان خود می‌دیدند و بی‌تردید با شیوه و نحوه آموزش امروزی تفاوت‌های بنیادین داشت. مسلماً نوجوانان و حتی جوانان امروزی از این نوع شیوه آموزشی اطلاعات کافی ندارند. با مطالعه این صفحات با این شیوه‌ها آشنایی پیدا خواهند کرد.
در صفحه ۱۰۰ سفرنامه یکی از این مکتبداران سخن بسیار ارزشمندی را به نویسنده کتاب و آقای علی اکبر عباسیان می‌گویند که به نظر ما جا دارد که در این قسمت آن را با هم بخوانیم:
«به هر پست و مقامی رسیدید «دل بسته» شغل و میزتون باشید ولی «وابسته» نباشید. اگر یک روزی گفتن میز و مقام را باید تحویل دهید به همان راحتی زمانی که تحویل گرفتید پس بدید. از میز بزرگتر باشید و هرگز اجازه ندید میز از شما بزرگتر باشه و مبادا میز، میان شما و مردم فاصله بندازه.»
امیدوارم مسئولین ما هم این سخن بسیار ارزشمند را آویزه گوش قرار دهند.
شرکت در جلسه نشست انجمن کتاب هم جالب و زیباست و براستی چقدر زیباست که در جمع عاشقان کتاب و مطالعه بنشینی و به حرف‌های آنان گوش بدهی و بدانی که چه کتاب تازه‌ای را خوانده‌اند و با کتاب‌های تازه آشنا شوی. تیتر درشت کتاب می‌خوانم، پس هستم چقدر زیبنده صفحه ۱۴۶ و صفحات دیگر است.
سفرنامه نویس و همراهان به دیدار آقای قاسم مهرنیا هم می‌روند که به خوبی تاریخ شفاهی بجنورد را می‌دانند. ای کاش ایشان لطف کنند و روزی دانسته‌های خود را بنویسند تا به یادگار بماند.
در صفحه ۲۲۹ سفرنامه، سیدی‌زاده و همراهان وارد کوچه جاجرمی می‌شوند و در آنجا نورپردازی‌های زیبای نمای بیرونی حسینیه جاجرمی توجه نویسنده را جلب می‌کند و با دوستانش داخل حسینیه می‌روند. بهتر است بخشی از مطالب این صفحه و صفحات بعد را با هم بخوانیم:
حسینه‌ای که امروز تبدیل به بازارچه فروش صنایع دستی شده بنایی استثنایی در بجنورد از بیرون، نمایی ساده داره که هیچ پنجره‌ای را شاهد نیستیم و هرچه هست در اندرونی غوغا می‌کنه...
نورپردازی زیبا، درهای چوبی دو طبقه ساختمان که با پرده‌های سرخ منظم و یک دست از پشت پنجره سرک می‌کشند هر یک در رقابتی باشکوه می‌خواهند جلب توجه کنن.
مشک تلم زنی، گاری دستی، چرخ نخ‌ریسی، چرخ چاه وسط حیاط، نگاه‌مان را متوجه خود می‌کنن و مرا به سال‌های دهه ۴۰ می‌برن. صدای تلم، چرخ‌های زنگ زده گاری که روی سنگ فرش خیابان‌های آن سال‌ها کشیده می‌شدن، صدای ریختن آب سرریز شده از دلو به داخل چاه هنگام بالا کشیدن و... در هم می‌پیچن و زیباترین سمفونین که بعد رهایی از ترافیک شهر در گوش‌مون زمزمه می‌کنه...

غرفه‌ها، دنیایی از «اندیشه‌هایی والا» را که با دستان «هنرمندانی با احساس» خواسته‌اند گوشه از «جمال الهی» را در معرض نگاه ما قرار بدن به نمایش گذاشته‌اند غرفه‌هایی که هنرمندان صنایع دستی با تلفیق «عقل» و «احساس» خالق زیبایی شده‌‌اند....
دوباره به حیاط برمی‌گردیم «حیاطی» که نبض «حیات» در آن می‌تپه و همه چیز، ما را از دنیای دود و دم، ترافیک و سر و صدای زندگی ماشینی دور کرده.
* سیدی زاده چنان به خوبی آنجا را توصیف کرده است که دلت می‌خواهد الان در آنجا می‌بودی و آنجا را با چشمان خودت می‌دیدی.
در بخش گزارش «شب‌های فرهنگی ترکمن‌ها» جملات پر احساس زیر را می‌خوانیم: لابی سالن گلشن رنگ و روی دیگری داشت در گوشه و کنار آن مردان، دختران و زنان ترکمن با لباس‌های زیبا و سنتی و با رنگ‌های شاد و چشم نواز در حال حرف زدن و راه رفتن بودن....(ص ۲۳۵)
وقتی از اون بالا به پایین نگاهی انداختیم سلما گفت: «آقا و خانم‌های ترکمن با این لباس‌های قشنگ و رنگارنگ انگار یک سبد بزرگ گل را به نمایش گذاشتن. »( ص۲۳۶)
جملات پایانی سخنرانی استاد «اونق» هم بسیار پرمعناست: «بیایید سال‌ها عاشق باشیم و سراسر خورشید!» (ص ۲۴۴)
چقدر خوب است که سال‌ها عاشق باشیم و عاشقانه زندگی کنیم و چون خورشید پر از نور باشیم و نور خود را از هیچکس دریغ نکنیم.
در بخشی از سفرنامه از اهمیت موقوفات و وقفیات و شرایط آن‌ها هم سخن به میان می‌آید. نگارنده با مطالعه این قسمت آرزو می‌کند ای کاش انسان‌های با ذوق و با احساسی هم پیدا شوند که بخشی از ثروت خود را وقف حمایت از چاپ کتاب‌های نویسندگان و شاعرانی بکنند که با دنیایی از شوق و شور و امید نوشته‌اند و سروده‌اند و اما به خاطر هزینه بالای چاپ و عدم حمایت مسئولین به چاپ نرسیده است. اگر چنین انسان‌هایی پیدا شوند می‌شود با وقفیات آنان این کتاب‌ها را به چاپ رساند. می‌دانم شاید آرزویی بیش نباشد. آرزو بر مرد ۶۱ ساله هم عیب نیست.

نگارنده دوست داشت که دیگر مطالب این سفرنامه را نیز مطرح کند. اما بیم آن دارد که گزارش طولانی شود و خواننده را خسته کند. به عنوان یک خواننده دوست داشتم سفرنامه نه در مدت ۷ روز بلکه دست کم در ۲۰ روز ادامه پیدا می‌کرد تا با همراه نویسنده و سلما و الیاس به گوشه و کنار بجنورد قدم می‌گذاشتم و با عزیزان و بزرگواران بیشتری از بجنورد آشنا می‌شدم.
در خاتمه گزارش از دوست عزیزم سید احسان سیدی‌زاده سپاسگزاری می‌کنم که چنین سفرنامه با ارزشی را به رشته نگارش درآورده‌اند. از همه خوانندگان عزیز خواهش می‌کنم که حتماً این کتاب ارزشمند را تهیه و مطالعه کنند.
امیدوارم نویسنده عزیز شهر ما هماره پایدار و تندرست باشد و همچنان خستگی ناپذیر بنویسد و بنویسد و بنویسد.

 

به تقل از وبلاگ بجنورد 1400 /استاد سید احسان  سیدی زاده 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
H.Kh

پیام یکی از عزیزان فرهنگی و از افتخارات بجنورد و استان خراسان شمالی / کربلایی محمودی مظفر

باسلام🕊 
نامه ای به بهشت قطعه معلمان 💐🤲
من علمنی حرفا فقد صیرنی عبدا 
درود خالصانه ام را بر تمامی کسانی که در خانه محترمانه، در کلاسهای کم نور وسرد وپرازمحبت به من وما درس زندگی وآموزش علوم آموختند ،تقدیم می کنم . بجز نازنین مادر ومهربان پدرم که فراوان برایم زحمت بزرگواری ومعلمی کردند ،آموختند که فرزندم بر معلمت نکند گزیده سخن نگویی ودرشت کلامش بگویی ، زیرا که خوب سخن گفتن ، زیبا نوشتن ، قشنگ گوش دادن را آنها به تو می آموزند.
پسرم ،میوه دل وهستی من معلمت را حرمت دارباش که او حریم های دنیا وآخرت را به تو خواهد آموخت .
دلبندم ، معلمت را دوست بدار زانکه معلم آئین دوست یابی وحریم دوستی را به تو فرا می دهد. 
عزیزکم معلم فارسیت حتمآ نکو سخن گویی وصحیح وروان گفتن وکم گوی وگزیده گویی را خواهد آموخت ،پس نکند که برایشان وهیچ یک از معلمین دوراز مهرومحبت وادب سخن بگویی که آنگاه ما تورا سرزنشت کنیم . زیرا که در آئین دین محمدی وشیوه علوی ما این شیوه سخن گفتن منسوخ گشته . 
پدرومادرم که خدای باریتعالی بیامرزدشان گفتند وگفتند وبر گفته های خود هرچندبه سال‌های تعلمم سیرابم کردند،اما تشنگی در فراگیری علوم حریص گشتم .                     آنگاه بادوزانوی ادب در کلاس در س معلمین مرحومم کلاس اول ،آقای ذوقی ،دوم صدری ،سوم استادسخنم آمین حکیم شفایی ،چهاروپنجم گریانلو(شهاب)که زحمت ورنج کثیری برما را تحمل کردند. وشَشم خلیل آقا پرویزیان( در قیدحیاتند)و 
در دبیرستان: مرحومین آشیخ محمدحسین محمدی ، خانی ،آشیخ قربانعلی محمدی مقدم ،
دهپناه، کشاورز،اکاسره،یاوری،عرفانیان ، قاسم زاده ،ابوطالب ومیرزابابا مرتضوی، اصغرجمالی، 
حجتی،مهرجردی ،آزادزاده،و....                ناظران (درقیدحیات) ودیگر عزیزانی که نامشان به یاد وخاطرم دیگر نمانده است به دلیل کهن سالی .  
ازمن بر اهالی بهشت، محله تعلیم وتربیت ،کوی فرهنگ تمام معلمین،مدرسان ،کسانی که حق استادی بر گردنم دارند سلام وصدها سلام، 
دعاگویتان بوده وهستم وهرآن شمایان را به نیکی وحسن عمل یاد می کنم . 
امروز ۱۲-۲-۱۴۰۴ روز معلم بر یکان یکان شما هزارهزار بلکه بیشمار درود ورحمت حق بر شما تاابد استمرار باد.

شاگردتان، محمودی مظفر علی رضا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
H.Kh

هوش مصنوعی و آینده آموزش / هدیه ای جذاب برای همه معلمان

انتشارات زبان علم 

حامی کتاب و کتابخوانی 

بجنورد 

خراسان شمالی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
H.Kh

"معلمان عاشق اینگونه تدریس می کنند" از استاد سید احسان سیدی زاده

 

انتشارات زبان علم 

حامی کتاب و کتابخوانی 

بجنورد 

خراسان شمالی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
H.Kh

معلم عزیزم روزت مبارک

انتشارات زبان علم 

حامی کتاب و کتابخوانی 

بجنورد 

خراسان شمالی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
H.Kh